در 1917، اينشتين در مقالهاي براي نخستين بار، مباني نظري تابش ليزر را تبيين كرد (بعدها ليزر، انقلابي در عرصه علوم و فناوري ايجاد نمود).
با فرارسيدن دهه 1920، شهرت اينشتين از شهرت هر دانشمند زنده ديگري گوي سبقت ربود. اكنون خانه اينشتين در برلين به زيارتگاه مردان و زناني با حرفهها، دلبستگيها، نظرات و انگيزههاي مختلف بدل شده بود كه در جستجوي پاسخ مسائل فيزيكي، رياضي، فلسفي، اخلاقي، مذهبي، سياسي و يا حتي شخصي بودند. چيزي نگذشت كه اينشتين به يك جاذبه سياحتي تبديل شد و خانهاش در شماره 5 خيابان هابر لانداشتراسه يكي از جاهايي بود كه هر توريستي كه به برلين ميآمد ميبايست ببيند. اينشتين در اين خانه به همراه همسر دومش الزا (1) زندگي خوبي را ميگذراند. او بر خلاف ميلِوا، معاشرتي و خوشصحبت بود و با وجود آنهمه مراجعه كننده، به خوبي توانسته بود محيطي كاملاً آرام را در خانه براي اينشتين فراهم آورد. الزا سعي نميكرد ديواري ميان همسر خود و ديگران بكشد. ذكاوت، معاشرتي بودن، خوش ذوقي و احترامش به نظرات ديگران، باعث ايجاد فضايي در خانه شده بود كه به خوبي با علاقه اينشتين به مردم از يك سو و تمايل به كار در تنهايي از سوي ديگر هماهنگي داشت.
خيابان هابر لانداشتراسه در بخش نسبتاً جديد غرب برلين واقع بود كه اغلب آنرا محله باواريا ميناميدند، محلهاي با خيابانهاي وسيع، درختان بلند و سرسبز و خانههاي نوساز كه محله محبوب خانوادههاي مرفه محسوب ميشد.
اينشتين معمولاً حدود 8 صبح از خواب برميخاست. با حوله حمام بر تن و دمپايي بر پا، درحاليكه منتظر گرم شدن حمام بود، شروع به نواختن آهنگي با پيانو ميكرد تا زمانيكه همسرش ميگفت: "آلبرت، حاضر شد" و آن وقت او وارد حمام ميشد. اغلب فراموش ميكرد در را پشت سر خود ببندد. الزا ميشتافت تا آنرا ببندد. پس از صبحانه، اينشتين پيپ خود را چاق ميكرد و به اتاق مطالعه ميرفت.
مردم اغلب از اينشتين ميپرسيدند روزي چند ساعت كار ميكند. او از پاسخ به چنين پرسشي درميماند چون براي او كار كردن، همان فكر كردن بود.
الزا همينكه خاطرش از بابت راحتي اينشتين در اتاق مطالعهاش آسوده ميگشت، سرگرم مرتب كردن نامهها ميشد. از همه جاي دنيا و به زبانهاي مختلف نامه ميآمد. صدها نامه كه هر روز سرايدار با سبدي پُر ميآورد. نامههايي از دانشمندان، دولتمردان، رهبران اجتماعي، كارگران، دانشجويان و غيره. محتواي نامهها بسيار متنوع بود. مخترعان از ماشينهاي جديد مينوشتند، پدر و مادرها به او خبر ميدادند كه نام فرزند خود را آلبرت گذاشتهاند، يك سازنده سيگار، از نوع جديدي از سيگار خبر ميداد كه نام آنرا "نسبيت" گذاشته بود و غيره. الزا نامهها را دستهبندي ميكرد. بعضي نامهها بيجواب ميماند. بعضي را خودش جواب ميداد و بقيه را به اينشتين ميداد. اينكار اغلب بيشتر اوقات روز و گاه شب را هم ميگرفت.
در 1921، معتبرترين جايزه علمي جهان يعني مدال نوبل فيزيك به اينشتين تقديم شد و او براي شركت در مراسم اهداء جايزه، سفري كوتاه به استكهلم داشت.
در اوائل دهه 1920، خانواده اينشتين، سفرهاي متعددي را به اقصي نقاط دنيا آغاز كردند. آنها به هلند، چكسلواكي و اتريش سفر كردند. به آمريكا رفتند، در انگلستان و فرانسه توقف كردند و سرانجام عازم سفري طولاني به ژاپن، فلسطين و اسپانيا شدند. وقتي اينشتين در 1921 براي اولين بار وارد آمريكا شد با استقبال بيسابقه مردم مواجه گشت، استقبالي كه شايد مشابه آن قبلاً براي يك قهرمان ملي انجام شده بود اما براي يك دانشمند هرگز. با پياده شدن اينشتين و همسرش در بندر نيويورك، گروه بيشماري از خبرنگاران و عكاسان، آنها را محاصره كردند. اينشتين از مدتها قبل عادت كرده بود كه به انواع سؤالات عجيب و غريب خبرنگاران پاسخ دهد. هميشه بسياري از سؤالات، بيمورد يا غيرمنطقي بودند و اينشتين در چنين مواردي بجاي پاسخ به سؤال مزبور، نكتهاي جالبتر از آن سؤال را مطرح ميكرد و اين نوع پاسخهاي اينشتين بهويژه مورد علاقه خبرنگاران بود. در ژاپن نيز استقبال گستردهاي از او به عمل آمد. اينشتين در اين سفر، عميقاً تحت تأثير آداب ظريف، حس هنرمندانه و سادگي مردم ژاپن قرار گرفت.
پينوشت:
1- همانطور كه قبلاً نيز گفته شد، ميلِوا شخصيتي درونگرا داشت. با زياد شدن روابط اجتماعي اينشتين كه محصول طبيعي شهرت او بود، فاصله بين آنها افزايش يافت و پس از رفتن اينشتين به برلين، آندو عملاً از همديگر جدا شدند. اينشتين در برلين با دختر عموي خود به نام الزا كه از همسر سابقش دو فرزند داشت ازدواج كرد.
ما 21 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم