سالها گذشت و آلبرت از كلاسي به كلاس ديگر می رفت. او كه پسري سر به راه، آرام و ساكت بود در درس هيچ نبوغي از خود نشان نميداد. در واقع، دقت و عمق پاسخهايش از نظر سطحي معلمانش به دور ميماند و آنها از اينكه او با تأني صحبت ميكند به ستوه ميآمدند.
در اين حال، طوفانهاي فكري در سر پسرك به پا خاسته بود. او در جهان پيرامون و محيط اجتماعي خود آن هماهنگي را كه با دنياي درونياش دمساز باشد جستجو ميكرد. كتابهاي درسي نميتوانست هماهنگي جهان را در ذهن كاوشگرش آشكار سازد. اينشتين اين هماهنگي را در بعضي از كتابهاي ساده علمي يافت كه ماكس تالمي، دانشجوي پزشكي لهستاني كه به ديدار خانواده آنها ميآمد به او توصيه كرده بود. آن روزها رسم بود كه هر خانواده، جمعهها يك دانشجوي مهاجر فقير را به شام دعوت كند. تالمي توجه آلبرت را به مجموعهاي تحت عنوان "كتابهاي ساده در مورد علوم طبيعي" تأليف آرون برنشتاين (2) جلب كرد. در اين كتابها از جانورشناسي، گياهشناسي، اخترشناسي و جغرافيا بحث ميشد. از آن مهمتر، اين كتابها از ديدگاه به هم پيوستگي علّيتي فراگير پديدههاي طبيعي به اين موضوعات ميپرداختند.
اينشتين از همان كودكي به رياضيات علاقهمند شد. درضمن آلبرت از شش سالگي يادگيري موسيقي و نواختن ويولون را نيز آغاز كرده بود بهطوريكه از چهاردهسالگي تقزيباً در تمامي كنسرتهاي محلي شركت جست. او شيفته وقار و احساس سرشار سوناتهاي موتسارت بود و ميتوان گفت كه موتسارت و موسيقياش همان نقشي را در زندگي او ايفا كرد كه هندسه اقليدسي در حيات علمياش.
همانطور كه پيش از اين نيز اشاره شد، هرمان اينشتين تاجر موفقي نبود. كارخانه لوازم برقي سودي نياورد و او سرانجام در آستانه ورشكستگي قرار گرفت. پس تصميم گرفت بخت خود را در جايي ديگر جستجو كند. ايتاليا هم به دليل چشماندازهاي تجاري و هم بهخاطر زندگي شاداب و سرزندهاي كه جاذبه فراوان برايش داشت، مناسبترين جا به نظر ميرسيد. از اين رو، در سال 1894 خانواده او همراه با عمو ياكوب به ميلان نقل مكان كرد اما آلبرت را در مونيخ تنها گذاشتند تا دبيرستان را به پايان برساند.
آلبرت پانزده ساله كه در مونيخ تنها مانده بود روزهاي سختي را در دبيرستان ميگذراند. او در رياضيات و فيزيك بسيار جلوتر از همكلاسيهاي خود بود اما ادامه تحصيل را روز به روز دشوارتر مييافت. برخورد انتقادي او با شيوههاي آموزشي دبيرستان در اثر مطالعه كتابهاي مورد علاقهاش تندتر ميشد. پرخواني بيپايان لاتين و يوناني، از بر كردن و كثرت اطلاعات بيفايده در ساير درسها، جو سربازخانهاي و ناداني همراه با تكبر دبيران و مسئولان تحمل ناپذير بود. پس تصميم گرفت مدرسه را ترك كرده و به خانواده خود در ايتاليا بپيوندد.
پينوشت:
1- Luitpold
2- Aron Bernstein
ما 24 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم