برخي ايجاد آزادانه روابط را يك فرآيند تصادفي مي دانند كه در آن روياها از اساس بي معنا هستند. بنابر نظريه معاصر رويابيني، اين فرايند تصادفي نيست و در عوض با احساسات رويابين هدايت مي شود. وقتي يك احساس روشن و صريح وجود دارد روياها معمولاً بسيار ساده اند. بنابراين كساني كه آسيبي را از سر گذرانده اند، مثل فرار از ساختماني در حريق يا حمله يا تعرض، اغلب رويايي شبيه به آن دارند. «توي ساحل بودم و با يك موج به دريا كشيده شدم» اين مورد يك نمونه است. مشخص است كه روياي رويابين ربط چنداني به رخداد واقعي آسيب زايش ندارد اما در عوض احساسش را تصوير مي كند: «من ترسيده ام، من سراسيمه ام.» زماني كه حالت احساسي مبهم تر است يا وقتي كه چندين احساس يا نگراني در يك زمان وجود دارند، رويا پيچيده تر مي شود. آمارهايي كه داريم نشان مي دهند چنين روياهاي پرتنشي پس از آسيب، رايج تر و شديدتر مي شوند. در واقع به نظر مي رسد شدت تصوير اصلي رويا، معيار سنجشي براي احساس تحريك شده رويابين است.
بنابراين نظريه رويابيني، در كل رويا را ايجاد روابطي آشكار مي داند كه با احساسات هدايت مي شود. اما آيا اين فقط چيزي است كه در مغز ما روي مي دهد يا اينكه هدفي هم دارد؟ اثبات كاركرد هميشه دشوار بوده است، اما نظريه رويابيني كاركردي را پيشنهاد مي كند كه بر مبناي مطالعه تعداد كثيري از افراد، پس از رويدادي آسيب زا يا پرتنش قرار گرفته است. كسي كه تازه از آتش نجات يافته ممكن است براي مدتي روياي آتشي حقيقي را ببيند، و بعد هم رويايي درباره اينكه با موج به دريا كشيده مي شود. روياها در هفته هاي بعد هم به تدريج تصوير موج و آتش را با ديگر تجربه هاي آسيب زا و دشواري كه فرد در گذشته داشته، ربط مي دهند و پس از آن روياها به تدريج به حالت طبيعي خود بازمي گردند. به نظر مي رسد رويا به نحوي مصالح جديد ذهني اش را «به هم ربط مي دهد» يا «به هم مي بافد» كه شايد كاركرد احتمالي اش هم همين باشد. در احساسي آني، ايجاد اين ارتباط و پيوند دادن چيزها با هم، تحريك يا اختلال احساسي را كاهش مي دهد. در دوره اي طولاني تر هم اين موارد آسيب زا با بخش هاي ديگر سيستم هاي حافظه پيوند مي يابند به نحوي كه ديگر خيلي شديد و منحصر به فرد نيستند. دفعه بعد هم كه چيز مشابه يا تقريباً مشابهي رخ دهد، پيوندها همچنان حاضرند و آن رويداد ديگر چندان آسيب زا نيست. چنين كاركردي ممكن است براي نياكان ما مهمتر بوده چون احتمالاً آسيب را بيشتر و پيوسته تر از حالت كنوني ما تحمل مي كرده اند. (حداقل نسبت به آنهايي كه در دنياي صنعتي امروز زندگي مي كنند.)
بنابراين ما كاركرد ممكن (و نه الزاماً اثبات شده) رويا را بافتن مصالح جديدش به سيستم حافظه مي دانيم به نحوي كه هم تحريك احساسي را كاهش دهد و هم با نقش سازگاركننده اش، در رويدادهايي پرتنش يا آسيب زا ما را ياري كند.
ما 10 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم