كالینز كارش را از دیدگاه فردی شروع كرد از اینرو ریشه هاى نظرى كشمكش را در پدیده شناسى مردم نگارانه نهفته میداند. كالینز ساختارهاى اجتماعى را بیشتر به صورت الگوهاى كنش متعادل در نظر میگیرد تا به عنوان هسته هاى خارجى و الزام آور با اینهمه كنشگران را پیوسته در حال باز آفریدن سازمان اجتماعى میبیند.
كالینز هم به ماركس و هم به وبر ایراد گرفته و با توسل به قشر بندى اجتماعى نوعى جامعه شناسى خرد را مطرح میسازد كه طى آن تآكید بر جنبه هاى اجتماعى و فرهنگی و عاطفى میتواند مشخصه ى كار وى باشد.
كالینز از سال 1975 اعلام داشت كه تاكیدش بر كشمكش جنبه ى عقیدتى ندارد. یعنى بد یا خوب بودن را كه جنبه اى سیاسى پیدا كند، مد نظر ندارد بلكه آنرا بعنوان یك روانه و شاید تنها روانه ى اساسى زندگى برگزیده.
كالینز كارش را از دیدگاه فردی شروع كرد از اینرو ریشه هاى نظرى كشمكش را در پدیده شناسى مردم نگارانه نهفته میداند. كالینز ساختارهاى اجتماعى را بیشتر به صورت الگوهاى كنش متعادل در نظر میگیرد تا به عنوان هسته هاى خارجى و الزام آور با اینهمه كنشگران را پیوسته در حال باز آفریدن سازمان اجتماعى میبیند.
كالینز هم به ماركس و هم به وبر ایراد گرفته و با توسل به قشر بندى اجتماعى نوعى جامعه شناسى خرد را مطرح میسازد كه طى آن تآكید بر جنبه هاى اجتماعى و فرهنگی و عاطفى میتواند مشخصه ى كار وى باشد.
كالینز به سه اصل بنیادى توجه میکرد:
1) آدمها در جهان ذهنى خود ساخته اى زندگى مى كنند
2) آدمها قدرت تآثیر گذارى یا نظارت بر تجربه ى ذهنى افراد دیگر را ندارند.
3) آدمها می خواهند مخالفان خود را تحت نظارت در آورند.
كالینز پنج اصل را در زمینه ى كشمكش مى پروراند كه عبارتند از:
الف)نظریه ى كشمكش باید بر زندگى واقعى تآكید كند نه صورتبندیهاى انتزاعى مانند كاركردگرایى ساختارى
ب) این نظریه باید آن ترتیب هاى مادى را كه بر كنش متقابل اثر مى گذارد بررسى كند.
ج) كسانى كه منابع مادى را تحت نظارت دارند در پى نفع خود افراد فاقد منابع را استثمار مى كنند.
د) بر پدیده هاى فرهنگى از دیدگاه منافع و منابع و قدرت باید نگاه كرد.
و) به بررسى علمى قشر بندى و جنبه هاى دیگر جهان اجتماعى سخت پایبند است.
همین نوع پایبندى علمى كالینز را واداشت تا یك رشته از قضایا را در رابطه با انواع جنبه هاى ویژه ى زندگى اجتماعى ساخته و پرداخته كند كه سه قضیه ى آن عبارتند از:
1) تجربه هاى فرماندهى و فرمانبرى تعیین كنندگان اصلى نگرشها و رفتارهاى فردى اند.
2) هر چه شخص بیشتر فرمان دهد مغرورتر و به خود مطمین تر و رسمى تر است و بهتر مى تواند خودش را با آرمانهاى سازمانى كه به نام آن فرمانهایش را توجیه مى كند منطبق سازد.
3)هر چه شخص بیشتر فرمان برد مطیع تر و تقدیر گراتر و بیگانه تر از آرمانهاى سازمانى است و خودش را تطبیق نمیدهد.
o گروه موضوعی ← علوم اجتماعی
o نظریه پرداز ← رندل کالینز
o تاریخ ارایه ← 1941 تا کنون
ما 8 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم