پس تمام کائنات و طبیعتی که در آن بسر میبریم، شبکهای بههمبافتهشده از سیستمهای زنده (گیاهان، حیوانات، انسان...) را تشکیل میدهد که هر جزء این شبکه خود یکسیستم خودساز است و از خصوصیات همانندسازی و خودگردانی نسبی برخوردار است. باید توجه داشت که سیستمهای زنده به نوعی با یکدیگر ارتباط دارند و تمام کائنات بهعنوان یک سیستم همپاس عظیم به حیات تکتک اجزاء آن بستگی دارد و اگر بپنداریم که حتی یک باکتری بیهوده است، مرتکب اشتباه شدهایم.
تمام سلولهای یک انسان (به جز سلولهای خاکستری مغز) حداکثر در طول مدت هفتسال کاملاً از بین میروند و با سلولهای جدیدی جایگزین میشوند. یعنی اگر دوستمان را بعد از هفت سال ببینیم، حتی یک سلول این شخص همان نیست که ما آخرین بار دیده بودیم، ولی جالب است که شکل ظاهری وی صرف نظر از اثرات پیری، همان خواهدبود. لوزالمعدۀ انسان اکثر سلولهای خود را در شبانهروز یکبار تجدید میکند، پوشش داخلی معده نیز هر سه روز یکبار تجدید میشود، گلبولهای سفید، هر ده روز یکبار با گلبولهای جدید جایگزین میگردند، 98% پروتئین مغز در مدتی کمتر از یک ماه تعویض میشود و تمام این فرایندها به نحوی تنظیم میشوند که شکل کلی آن عضو باقی میماند. پس بافتها و سلولهای بدن ما به صورت یک "سیستم خودساز" دارای خصیصۀ "همانند سازی " است.
هر عضو استعداد تکثیر دارد و تکثیر هر کدام متأثر از تکثیر دیگر اعضا است. خود طبیعت بهعنوان یک سیستم زنده مکانیزمهای خاصی برای کنترل این تعادل دارد، حال اگر میزان تکثیر یکعضو، ناسازگار با تکثیر دیگر اعضا باشد سلامتی طبیعت به خطر میافتد که مشابه این حالت در سرطان دیده میشود. یعنی سلولی زیاده طلب میشود و شروع به تکثیر بیرویه میکند که در دراز مدت به کل سیستم صدمه وارد میکند.
پس شبکۀ رابطی وجود دارد که بین اجزاء جهان حاکم است و به ماده شکل میدهد، ذرات بنیادی را در کنار هم قرار میدهد، اتم، مولکول، سلول، گیاه....و حیات سیستم زنده را مفهوم میبخشد. ساختار مادی تمام اجزاء جهان مشترک است، همگی از "ذرات بنیادی" ساخته شدهاند، آنچه که موجب پیدایش اشکال گوناگون ماده شدهاست و میشود، همان "شبکۀ رابط " است. میدانیم که همۀ عکسها از نقطه ساخته شدهاند ولی آنچه عکس شما و عکس یک ساختمان را متمایز میکند، مجموعه روابطی است که بین نقاط بر قرار است. در بین موجودات زنده، این شبکه، در هر رابطه، آن قدر خاص است که شما هیچ موجود زندهای را دقیقاً همانند موجود زنده دیگر نمیتوانید پیدا کنید. شاید بهتر باشد این شبکۀ ارتباط را " شعور " بنامیم، این جا شعور به معنای آگاهی است و منظور عقل یا هوش نیست.
در یک سیستم زنده، شعور هر جزء ضمن اختصاص داشتن به آن جزء، بخشی از شعور سیستم زندۀ غالب بر آن و بالاتر، بخشی از شعور جهان است. مثلاً کبد در انسان، خود یکسیستم زنده است که دارای شعور خاص خودش است (شعور کبد: مجموعهای از شعورهای انواع بافتها وسلولها) که آن شعور ضمن اختصاص داشتن به کبد، بخشی از شعور انسان است که آن نیز بخشی از شعور طبیعت است. پس حیات من بستگی دارد به حیات مجموعۀ اعضای بدنم، گیاهان، حیوانات، دیگر انسانها، طبیعت، کرۀ زمین، ماه و... .
یک سیستم زنده بهعنوان مجموعهای از اجزاء، زمانی در بهترین وضعیت خود (سلامتی) هست که اجزاء آن ساختاری "بوز- انیشتین" تشکیل دهند. یعنی ساختاری که هر جزء آن نه تنها مانند کل عمل کند بلکه هر جزء همان کل است و بین تمام اجزاء آن تعادل و هماهنگی کامل وجود دارد.
برایناساس، با توجه به کیفیت شعور بوز- انیشتینی میتوانیم سلامتی و بیماری را اینگونه تعریف کنیم:
سلامتی یعنی شعور بوز- انیشتینی(تعادل)، بیماری یعنی انحراف از شعور بوز-انیشتینی (عدم تعادل) که شعور ناهنجار نیز مینامند. شدت بیماری نیز به میزان این انحراف بستگی دارد، هر قدر انحراف بیشتر باشد، شدت بیماری زیادتر خواهدبود. مرگ، انحراف کامل شعور از حالت بوز- انیشتینی است که موجب فروپاشی کل شبکۀ ارتباطی بین شعور اجزاء یک موجود میگردد.
پس طبق قانون اول شعور میگوئیم: هر ذرهای در جهان، شعور خاص خودش را دارد! اشکال گوناگون ماده چیزی نیست مگر نمود قابل مشاهده این شعور! فرهنگهای مختلف نامهای گوناگونی به این شعور دادهاند:
نیروی حیات در ایران، پرانا در هند، چی در چین، مانا در جزایر پولنزو...
تا دورۀ رنسانس، شعور را در قلب میدانستند بعدها علم کالبد شناسی روشن کرد که قلب تنها یک عضله و یک پمپ ساده است. چون مغز عضوی بسیار پیچیده است، شعور به مغز ارتباط دادهشد که هنوز بسیاری بر این باورند. لیکن بحث بالا مشخص میکند که شعور به همه جای بدن تعلق دارد. بهعنوان مثال غشاء سلول دارای شعور است، چرا که میتواند تشخیص دهد که کدام مولکول را بگیرد و کدام را رها کند.
هر مادۀ غذایی برای خود شعوری دارد و میتواند شعور انسان رامتأثر نماید. با ورود مواد مختلف به بدن، ترتیب بیوشیمی بدن تغییر میکند و طبعاً اعضایی که در ارتباط با آن تغییر قرارگرفتهاند، دچار تغییر در سیگنال شعور میشوند. در نهایت تغییر شعور یک عضو موجب تغییر شعور کل انسان میگردد. این در حالی است که شعور مواد غذایی بطور مستقیم نیز میتواند شعور عضوی را که با آن در ارتباط است (عمدتاً سیستم گوارش، خون و ادراری) متأثر نماید.
آشکار است که این تأثیر میتواند در جهت مثبت و یا منفی باشد و یا به نوعی دیگر میتواند شعور شخص را هنجارتر یا ناهنجارتر نماید. انسان سالم هیچ ناهنجاری شعوری ندارد و در نتیجه مستعد هیچ نوع بیماری نیست. او وقتی در معرض محرکی (چه میکروب و چه ترس یا خبر ناگوار) قرار میگیرد تنها بطور موقت متأثر میشود، ولی سریع حالت عادی خود را بازمییابد.
در بدن انسانی با ناهنجاری شعور، سلولهای معیوب بسیاری هستند که زاییدۀ همان ناهنجاریها هستند و همین سلولها هستند که مقدار زیادی از غذا را مصرف مینمایند. با سالم شدن انسان سلولهای معیوب، میدان را خالی میکنند و قطعاً نیاز به غذا کاهش مییابد.
اگر دقت نمایید انسانهای سالم، غذای اندکی میخورند و علیرغم آن، انرژی نسبتا زیادی در مقایسه با یک انسان معمولی دارند و در حقیقت در مسیر زندگیشان بسیار شاداب و سلامت هستند. شرط سلامت احساس این است که انسان شعور خود را جزئی از شعور کل بداند و اولویت را به شعور کل بدهد.
oگروه موضوعی ← علوم پایه
oنظریه پرداز ← دکتر "مسعود ناصری" محقق، نویسنده و دانشمند معاصر ایرانی
oتاریخ ارایه ← "تئوری شعور" سال 1375 در همایشی که در ارتباط با پزشکی هومیوپاتی در لندن برگزار شد ارایه شده است.
ما 18 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم