خانه اخبار و مقالات رؤيابينی از ديدگاه تولتک-II

رؤيابينی از ديدگاه تولتک-II

‌‌‌در شماره پيش, بياني از كليت رؤيابيني و خوان‌هاي رؤيابيني در ديدگاه شمنيزم - تولتك آورده شد و به دنبال آن بياني از مرحله اول رؤيابيني در اين ديدگاه عنوان گرديد. بر اساس اين ديدگاه نخستين گام در رؤيابيني اين است كه شخص بتواند از بودن خود در وضعيت رؤيا  آگاه شود.  هنگامي كه اين آگاهي تحصيل شد كارآموز رؤيابين در تكميل اين قدم به تقويت دقت رؤياي خويش مي‌پردازد. وي اين‌كار را از طريق تمركز بر اشياي رؤياي خود انجام مي‌دهد كه نتيجة اصلي آن رسيدن به انسجام  و قدرت بيشتري در به‌كارگيري دقت رؤياي خويش و پرورش آن است.
‌‌‌در اين شماره به بيان مراحل دوم و سوم رؤيابيني از اين ديدگاه مي‌پردازيم.

 

تفسيري بر خوان دوم رؤيابيني در شمنيزم- تولتك:
‌‌‌در مرحلة دوم رؤيابيني كارورز سعي مي‌كند كه با كنترل هوشمندانه خود صحنه‌هاي رؤيا را تغيير دهد. به نظر مي‌رسد كه هستة مركزي و مفهومي اين مرحله قدرت تغيير شرايط به سمت وضعيت انتخاب شده است. به‌عبارت ديگر طي اين مرحله رؤيابيني در ديدگاه تولتك تنها لازمه‌ اش داشتن قدرت تغيير است. اما با كمي دقت متوجه مي‌شويم كه قدرت تغيير دادن, به قدمي پيش از خود نياز دارد. اين قدم آن است كه رؤيابين انتخاب كند كه اين شرايط را به چه شرايطي مي‌خواهد تغيير دهد. به‌عبارتي بداند كه بهتر است كه اين رؤيا را به چه رؤياي ديگري تغيير دهد. توان انتخاب كردن شرايط جديد، مؤلفه مهم ديگري است كه خودبه‌خود مطرح است.
‌‌‌قطعاً, اين توان انتخاب بايستي داراي تفسير و مفهومي باشد كه كمتر در آموزش‌هاي شمنيزم به آن اشاره شده و به‌عبارتي از آن گذر شده است. اين توان انتخاب و تغيير دادن چه اهميتي دارد كه در رؤيا آن را تمرين مي‌كنند؟ اين قدرت به رؤيابين آزادي مي‌دهد. اين آزادي و اقتدار كه بتواند خط مشي رؤياهاي خود را انتخاب كند. البته در حوزة رؤيا اين انتخاب حدودي دارد، چنآن‌كه در بيداري هم اين انتخاب‌ها حدود و مرزهايي دارد.
‌‌‌براساس اين ديدگاه مي‌توان گفت كه اين مرحلة رؤيابيني در درون خود دو مفهوم اساسي را دارد. نخست آگاهي لازم براي انتخاب كردن و دوم قدرت و نيروي تغيير شرايط به سمت وضعيت انتخاب شده. تفاوت اين دو مقوله مانند تفاوت «دانستن راه» با «قدم گذاشتن در راه» است. تفاوت ديگر اين دو اين است كه مقولة اول از نوع آگاهي است و مقولة دوم از نوع قدرت.
‌‌‌در تعبير توان انتخاب كردن مي‌توان گفت كه يك ويژگي بارز انسان دارا بودن ارادة آزاد و آگاهي انتخاب‌گر است. موانع و شرايطي در زندگي دروني و بيروني انسان وجود دارد (يا به مرور به وجود آمده) كه اين آزادي‌ها را هر چه بيشتر محدود و انسان را از آن هر چه بيشتر محروم مي‌كند.
‌‌‌به‌طور مثال عادت‌ها يكي از اين عوامل محروم‌كننده انسان از آزادي است. هنگامي‌كه عادتي بر بخشي از زندگي انسان سايه افكند, به‌ تدريج قدرت انتخاب‌گري در آن زاويه و دربارة آن موضوع از انسان سلب مي‌شود. وقتي انسان عادت مي‌كند كه كاري را از يك روش انجام دهد و يا مسأله‌اي را با يك روش حل نمايد, كم‌تر بدنبال راه‌حل‌هاي ديگر مي‌رود. اين عادت ممكن است از سويي سرعت عمل و مهارت را بدنبال داشته باشد اما از سوي ديگر مي‌تواند به سدي در آگاهي انسان تبديل شود. در زماني انسان عادت كرده بود كه تنها به ادراكات چشم غيرمسلح خود اطمينان كند. اما اين اطمينان باعث مي‌شد كه امكان وجود موجوداتي كه نتوان آنها را ديد، مردود شمارده شود. در نتيجه، كشف علت اصلي بيماري‌هايي كه در اثر ميكروب‌ها و موجودات ميكروسكوپي ايجاد مي‌شد, موكول به زماني شد كه امكان مشاهده اين موجودات توسط ميكروسكوپ مهيا گرديد و با اين كشف تحولي هم در زمينه راه‌حل‌هاي اين بيماري‌ها به‌وجود آمد.  
‌‌‌به اين ترتيب، عادت مي‌تواند تا حدي قوي شود كه شخص عملاً قدرت انتخاب خود را از دست بدهد, به‌ عبارتي هر انتخاب ديگري غير از آنچه عادت كرده برايش عجيب, نادرست و حتي دردآور به‌نظر برسد. اين وضعيتي‌ست كه انسان امروز هم در زندگي بيداري خود با آن مواجه است و هم در رؤياهايش با شدتي افزون‌تر از بيداري‌اش رخ مي‌نمايد.
‌‌‌داشتن آگاهي انتخاب, به‌معناي اين است كه بدانيم «در هر شرايطي بهتر است هر رؤيا را به چه رؤيايي تغيير داد؟» و به‌عبارتي بهترين تغيير چيست؟ اين قابليت تفسيرپذيري گسترة انتخاب‌ها بر شرايط جاري بر هر رؤياست. براي پاسخ به اين سئوال لازم است رؤيابين داراي نوعي دانايي و شعور باشد كه بتواند بهترين انتخاب را كرده و شرايط را به بهترين وضع مطلوب تغيير دهد و نه به هر وضعيت نامعلوم و با عواقب نامشخص.
‌‌‌در آموزش‌هاي شمنيزم كه كاستاندا روايت كرده به اين مفهوم اشاره‌اي نشده است. به نظر مي‌رسد كه اين مفهوم به رغم اهميت, يا در آموزش‌هاي آنها موجود نيست و يا در اين كتب به دلايلي به آن پرداخته نشده است. به هر حال به نظر مي‌رسد كه داشتن چنين شعوري در رؤيابيني عنصري مهم و تعيين كننده است كه تعالي و يا نزول رؤيابين مي‌تواند از اين انتخاب‌ها تاثير بسياري بگيرد. به‌عبارتي اگر قدرت تغيير رؤياها را داشته باشيم اما ندانيم مناسب است كه رؤياها را به چه وضعيتي تغيير دهيم, توانايي ما كارايي خود را تا حد زيادي از دست مي‌دهد و به‌عبارتي به دام انتخاب ناآگاهانه و از روي ناداني مي‌افتيم. از ديدگاه ديگر اگر رؤياهاي‌مان را به رؤياهايي تغيير دهيم كه بصيرت كافي در انتخاب آنها بكار نبرده‌ايم, چه بسا با خطرات بالقوه‌اي كه در جهان رؤيا وجود دارد و ما به آن آگاهي نداريم خود را رو‌در‌رو قرار دهيم.
‌‌‌با نگاهي به زندگي پيراموني انسان درمي‌يابيم كه انسان قدرت انتخاب خود را چندان جدي نمي‌گيرد و به همين دليل است كه در عمل ترجيح مي‌دهد كه انتخاب كننده نباشد و پيرو انتخاب‌هايي باشد كه شرايط جامعه و قواعد حاكم بر آن و خانواده و اطرافيان برايش اتخاذ مي‌كنند. براي اكثر افراد انساني، حق انتخاب داشتن به‌معناي، انتخاب بين انواع غذاها, برنامه‌هاي تلويزيوني, موسيقي, لباس و يا چيزهايي در همين حدود است. البته برخي از اين محدوديت‌ها به «عدم قدرت كافي» براي اعمال انتخاب‌ها (در جهان بيداري) مربوط است كه مرتبط با مؤلفة دوم اين موضوع است.
‌‌‌در جمع بندي كلي به نظر مي‌رسد همان‌طور كه لازم است كه در دنياي بيداري نسبت به امكان انتخاب‌گري, گسترة انتخاب‌ها, و بهترين انتخاب‌هاي موجود را در شرايط بصيرت كافي داشته باشيم, لازم است كه در رؤيا نيز اين بصيرت را پرورش داده و خود را به سمت نوعي «رؤيابيني شعورمدار» سوق دهيم(1).‌‌‌‌‌‌  
‌‌‌مفهوم اساسي دوم در اين مرحلة رؤيابيني, داشتن قدرت تغيير دادن شرايط جاري به وضعيت انتخاب شده است.
‌‌‌پس از اين‌كه شخص دانست كه شرايط رؤياي خود را مي‌خواهد به چه چيز تغيير دهد, قدم بعدي اقدام به تغيير رؤياست. به‌طور كلي امكان برخي تغييرات به‌طور سريع در وضعيت رؤيابيني وجود دارد. به‌عبارتي محدوديت‌هاي جهان رؤيا كمتر از محدوديت‌هاي جهان بيداري است.
‌‌‌در جهان بيداري شرطي‌شدگي‌هاي انسان كه منشأ اصلي آنها تربيت‌پذيري از جامعه و افراد آن است, مانعي محكم براي امكان تغييرات سريع در بيداري را به‌وجود مي‌آورد.
‌‌‌اما در جهان رؤيا به دلايلي از جمله  صدق نكردن بسياري از محدوديت‌هاي خودساخته فوق, اين تغيير مي‌تواند با شدت و سرعت بسيار بالايي انجام گيرد. با وجود اين‌كه بخش مهمي از موانع فكري در رؤيا به‌خودي‌خود برداشته مي‌شود, اما هم‌چنان بخشي از موانع دروني وجود دارند كه بايستي در مسير اين فنون با تلاش بر آنها فائق شد.
‌‌‌وجه دوم اين فن, يعني داشتن قدرت اعمال تغييرات نياز به مؤلفه‌هايي دارد از جمله انرژي كافي, داشتن تمركز و روش درست براي اعمال تغييرات در صحنه رؤيا.  
‌‌‌قدرت تبديل كردن شرايط, نوعي از به‌كارگيري انرژي خلاقي است كه در اختيار انسان قرار دارد. انسان انرژي فراواني در اختيار دارد كه نياموخته از آن در جهت ايجاد تحول استفاده كند. در اين تمرين رؤيابين مي‌آموزد كه بخشي از نيروي تبديل‌كننده و تحول‌زاي وجود خود را در جهت تغيير رؤياي خود به‌كار برد. شخص در اين تمرين تسلط خود را بر موضوع تغيير در صحنه رؤيا تمرين مي‌كند و اين به‌دست آوردن اقتدار، به او كمك مي‌كند كه قدرتي در تغيير شرايط پيرامون خود به‌وجود آورد. او تسلطي را بر عنصر رؤيا به‌دست مي‌آورد كه مي‌تواند به رؤياهاي متفاوت وارد و از آنها خارج شود.
‌‌‌رؤيابين توسط قدرت دقت رؤيايش مي‌تواند انرژي پايه و شكل‌دهندة جاري در جهان رؤيا را با عزم و آگاهي و به‌كارگيري روش مناسب تغيير داده و عملا در صحنه‌هاي رؤياي خود تصرف كند. زيرا انرژي آن جهان كه داراي سياليت بسياري است, مي‌تواند به سهولت بيشتري (نسبت به زمين) تحت تغيير و تصرف قرار گيرد. البته بايد در نظر داشت كه اين به‌معناي امكان اعمال هرگونه دخل وتصرف در انرژي جهان رؤيا، به صرف تمايل هر شخص نيست. زيرا در جهان رؤيا نيز قوانين و اصول خاصي برقرار است كه اگر چه از جهان مادي بسيار نرمش‌پذيرتر است, اما به هرحال حوزة اين تغييرات تا جائي است كه با نظم و سيستم قوانين آن جهان به نزاع برنخيرد.
‌‌‌اگرچه بسياري از تجارب رؤيا وجود دارند كه به نظر مي‌رسد كه شخص مي‌تواند تصرف كامل و سهلي را بر آن اعمال نمايد, اما در بسياري مواقع اين رؤياها در واقع رؤياي واقعي نبوده و نوعي خيالات است كه تهي از انرژي و غير واقعي است.
‌‌‌در جمع بندي كلي مي‌توان گفت كه رؤيابين در مرحلة اول رؤيابيني, نخستين پايه را در خود بنا مي‌نهد يعني مي‌تواند بفهمد كه در رؤياست و آگاهانه با جهان رؤيا و عناصر آن سروكار داشته باشد و با تمرين دقت رؤيا، ادراك خود را وضوح مي‌دهد. آنگاه در قدم دوم توان انتخاب آگاهانه و نيروي تغيير دادن صحنه‌هاي رؤيا را تمرين مي‌كند و با  به‌كارگيري اين دو توان قدم اساسي ديگري در روند تكاملي خود در جهان رؤياها برمي‌دارد.
‌‌‌در خوان دوم رؤيابيني سه مرحلة وجود دارد: اول آن‌كه رؤيابين‌ها با تمرين كردن در تعويض رؤياها، بايد بياموزند كه پيشاهنگ‌ها را جدا كنند. دوم آن‌كه بايد به دنبال پيشاهنگ‌ها بروند تا به جهان واقعي ديگري گام نهند و سوم آن‌كه رؤيابين‌ها بايد در آن جهان به خود متكي باشند و با اعمال‌شان قوانين حاكمه در آنجا و قواعد آن را كشف كنند.
‌‌‌بنابراين بخش ديگري از تمرينات مرحلة دوم رؤيابيني به روايت كاستاندا بر اين اساس استوار است كه رؤيابين بتواند پيشاهنگان جهان‌هاي ديگر را تشخيص داده, بر آنها متمركز شود و بتواند با دنبال كردن آنها, سفري به جهان آنها داشته باشد و در آن جهان دست به اكتشاف و عمل بزند.
‌‌‌در ديدگاه شمنيزم, پيشاهنگان جهان‌هاي ديگر موجوداتي انرژيك هستند كه جسم مادي ندارند ولي داراي آگاهي و قدرت ارتباط برقرار كردن هستند. اينها در رؤياهاي سالكان ظاهر مي‌شوند و رؤيابينان با همراهي آنها به جهان آنها سفر مي‌كنند.
‌‌‌دربارة لزوم اين سفرهاي اكتشافي مي‌توان به اين نكته اشاره كرد كه انرژي خاصي كه رؤيابين در سفرهاي خود به اين جهان‌ها كسب مي‌كند يكي از لازمه‌ها و نيازهاي طي طريق اوست.
‌‌‌تشخيص پيشاهنگان جهان‌هاي ديگري (كه موجودات بدون جسم فيزيكي و داراي آگاهي هستند), توسط قابليت به‌كارگيري دقت رؤيابيني دربارة اشيا رؤيا امكان پذير مي‌شود. زيرا اين موجودات خود را معمولاً پشت ظاهر برخي از اشياء و شخصيت‌هاي رؤيا پنهان مي‌كنند و خود را به شكل آنها به رؤيابين مي‌نمايند.
‌‌‌به نظر مي‌رسد كه بخشي از اين ارتباط ماورائي, علاوه بر لمس عظمت هستي, تجربة يك حوزة ناشناخته براي سالك است كه در صورت توفيق گذر از آن مي‌تواند به افزايش قدرت و آگاهي سالك و پيشرفت و كمال وي در طريق رؤيابيني منجر شود. از اين ديدگاه مي‌توان ارتباط با اين موجودات را مانند ميدان و مرحله‌اي در راه باطني در نظر داشت كه در صورت تجربه و گذر موفق از آن، سالك قدمي در طريق خويش جلوتر رفته است. بخشي از اين تجربه موفق به معناي دريافت آگاهي از اين موجودات و فريفته و متوقف نشدن توسط اين موجودات است كه براي هر سالكي مي‌تواند نوعي آزمون باشد. زيرا ماهيت اين جهان و موجودات به نحوي فريبنده است كه مي‌تواند رؤيابين را تا حدي به خود مجذوب كند كه وي زندگي در آن جهان را بر زندگي عادي خود ترجيح دهد. به اين ترتيب ممكن است رؤيابين تحت تاثير جذابيت هاي آن نوع زندگي, با تصميمي عجولانه قصد به ماندن دائمي در آن جهان بگيرد كه اين مي‌تواند به‌معناي اسارت و محدوديت وي در چهارچوب آن جهان باشد. و چنانچه اين قصد در آن جهان باصداي بلند اعلام شود, براي هميشه معتبر خواهد بود و شخص عملاً به يك زنداني در حوزة موجودات غيرارگانيك تبديل مي‌شود.

تفسيري بر خوان سوم رؤيابيني درتعاليم شمنيزم:
‌‌‌مرحلة سوم رؤيابيني زماني آغاز مي‌شود که رؤيابين در رؤيا, جسم خودش را مي‌بيند که خوابيده است. در اين مقطع, جسم انرژيك رؤيابين آن‌چنان توسط دقت رؤيابيني و تمرينات آن پرورش داده شده است كه مي‌تواند از جسم فيزيكي تفكيك شود و مستقلاً در جهان پيرامون دست به تجربة مستقيم بزند. تا قبل از اين مقطع, كالبد انرژي وابسته به جسم فيزيكي بوده و راهي براي  تجربة مستقيم جهان نداشته و بخش اصلي تجاربش از طريق جسم فيزيكي انجام مي‌شده است.
‌‌‌غير از قابليت تفكيك كالبد انرژي (كه در اين مرحله كالبد اختري نيز ناميده شده) قابليت بسيار مهم ديگر اين است كه خودآگاهي رؤيابين مي‌تواند در كالبد اختري وي استقرار يافته و توسط آن از جسم فيزيكي تفكيك شود. به‌عبارتي خودآگاهي مي‌تواند از طريق كالبد انرژي، هستي را تجربه كند. اين مرحله را مي‌توان «رؤياي كالبد اختري» ناميد, مرحله‌اي كه كالبد انرژي پس از عمري محبوس بودن بيرون مي‌آيد. يكي از ويژگي‌ها در اين مرحله اين است كه كالبد اختري با جهان مادي سروكار پيدا مي‌كند. در مراحل پيشين عمدتاً تماس رؤيابين با واقعيت‌هاي ديگر, غير از واقعيت مادي بوده است.
‌‌‌طبيعتاً اين مرحلة حساسي است و كالبد اختري هنوز قابليت كافي براي سروكار داشتن با تجارب جديد را ندارد. از اين رو تمريناتي كه  رؤيابين را بسوي توانمند ‌شدن هدايت مي‌كند، در اين مرحله انجام مي‌شود. نخستين تمرين, حركت ارادي كالبد اختري است. در اين تمرين لازم است رؤيابين  بتواند با جسم اختري به اراده خود به اطراف حرکت کند.  انسان بر حسب تجارب زندگي مادي‌اش تنها كاركردن با كالبد فيزيكي را آموخته و نمي‌تواند بخوبي از كالبد اختري استفاده كند. به اصطلاح دون خوان, انسان «قصد حركت كردن با كالبد مادي» را آموخته و لازم است كه در اين مرحله رؤيابين «قصد حركت كردن با كالبد انرژي» را بياموزد كه طبيعتاً متفاوت از روشي است كه او مي‌شناسد. در واقع شخص بايد بتواند به شيوه‌اي متفاوت از جهان عادي، قصد حرکت کالبدش را بکند. در حالت عادي، شخص قصد استفاده از عضلاتش را براي حركت آموخته ولي در اين مرحله رؤيابيني، لازم است كه قصد حركت كالبد اختري را بياموزد.
‌‌‌اما شايد اين سئوال مطرح باشد كه اين برون‌فكني چه مفهومي براي انسان دارد؟ چه معرفتي در اين است كه انسان در رؤيا با خودش روبرو مي‌شود كه خوابيده است ؟ و اين توان چه ضرورتي براي انسان دارد؟
‌‌‌در نگاه اول رسيدن به تفكيك كالبد انرژي, نوعي از آزادي است كه انسان امروز با آن آشنا نيست. آزادي از جسم و محدوديت‌هاي آن. درك و مشاهده و آگاهي انسان همواره در طول زندگي عادي‌اش به اين جسم و ابزارهاي معمول آن محدود بوده است. هيچ انساني تصويري از زيستن بدون جسم فيزيكي ندارد. مگر كساني كه به دلايلي توانسته باشند كه حتي براي لحظه‌اي خود را خارج از جسم تجربه كنند. اين مفهوم كه موجوديت حقيقي انسان, روح است و اين موجوديت مي‌تواند خارج از جسم به حيات خود ادامه دهد، در همه اديان الهي بيان شده. اما براي پيروان اين ديدگاه‌ها معمولاً يك نتيجه‌گيري ذهني و انتزاعي است و نه واقعيتي كه به تجربه درآمده باشد. اين در حالي است كه تقريباً تمامي اديان و مكاتب باطني و معنوي به زندگي‌اي ماوراي اين جسم به گونه‌اي توجه مي‌دهند كه گويي چنين زندگي‌اي يكي از مراحل حتمي و گريزناپذير تكامل انسان است. نگاهي به تعاليم اديان مشخص مي‌كند كه درك و فهم اين ديدگاه كه انسان وراي زندگي جسمي مي‌تواند به حيات خود ادامه دهد، ضرورتي جدي در زندگي هر انسان است.
‌‌‌از سوي ديگر, رها شدن از جسم نوعي از معرفت را براي تجربه‌كننده به دنبال دارد. انسان خود را همواره به عنوان جسم مشاهده و شناسايي كرده است.
‌‌‌بي همتايي اين تجربه و اين واقعيت كه تا لحظة مرگ كسي اين جدايي را تجربه نمي‌كند, مي‌تواند پاية محكمي براي شناخت وضعيت پس از مرگ جسمي باشد.
‌‌‌در حالت عادي اين درك معمول كه: «من همين چيزي هستم كه مشاهده مي‌كنم.»، خودبه‌خود توسط ذهن تبديل به تفسيري با اين مضمون مي‌شود كه «من چيزي جز جسم (چيزي كه مشاهده و درك مي‌كنم) نيستم.»
‌‌‌و يا اين واقعيت كه «تجارب جسمي تنها تجاربي است كه من دارم» توسط ذهن چنين تفسير مي‌شود: «تجارب جسمي تنها تجاربي است كه واقعيت دارد.»
‌‌‌اين نگاه نادرست همواره به همراه انسان است تا زماني كه وي بتواند خود را به‌عنوان موجودي مجزاي از جسم تجربه كند. كسي كه در اين سطح از رؤيابيني قرار مي‌گيرد، ديگر طعمة اين ديدگاه اشتباه نخواهد شد. زيرا او به كرات مي‌تواند خود را به‌عنوان موجودي مجزاي از جسم و فارغ از آن تجربه كند و به اين امر به‌طور تجربي و ملموس صحه بگذارد كه «انسان فقط جسم نيست.» بديهي است كه فهم اين نكته از زاوية يك متفكر يا فيلسوف با زاويه كسي كه «اين تجربه را مكرراً داشته» متفاوت بوده و شناخت دوم، شناخت غني‌تر و مستقيم‌تر اين واقعيت است.
‌‌‌اين پديده به كسب نوعي بصيرت دربارة مرگ منجر مي‌شود. برخي از باطن‌گرايان رويداد تفكيك كالبد انرژي را رويدادي مانند مرگ مي‌دانند. انساني كه زندگي پس از مرگ را يا انكار مي‌كند و يا فقط در سطح يك ايدة ذهني با آن مواجه است، طبيعتاً هيچ ديدگاه روشني دربارة زندگي خويش پس از ترك جسم ندارد. مگر آن‌كه در اثر واقعه يا تجربه‌اي مشابه، مرگ را لمس كند و دريابد كه ما محدود به اين جسم نيستيم و واقعاً جداي از اين جسم زندگي ديگري وجود دارد. از سويي چگونه مي‌توان انتظار داشت كه انسان در راه ساختن زندگي پس از مرگ خويش حركت و تلاش كند، در حالي كه درك كافي از واقعيت اين زندگي ندارد؟ بنابراين شايد غير از تاثيرات فني و تكنيكي اين مرحله از رؤيابيني بتوان درك واقعيت زندگي پس از مرگ و انگيزش كافي براي پرداختن به آن را مدّ‌‌نظر قرار داد.
‌‌‌در ادامة اين مرحله، حركت كالبد انرژي تمرين مي‌شود, در اين تمرين قدرت حركت آگاهانه و سياليت كالبد انرژي افزايش مي‌يابد كه  كسب آن لازمه سفر در ناشناخته است.
‌‌‌از ديد ديگري مي‌توان اين توان را به شكل تكميل كالبد انرژي در حوزة قدرت حركت، تعريف نمود. كالبد اختري توان حركت وسياليت بسياري دارد كه عملاً نامحدود است اما به دليل آن‌كه اين توان به‌كارگرفته نشده است, راكد مانده و قدرت قابليت سياليت كالبد انرژي بشدت كمتر شده.  رؤيابين براي احياء و استفاده از اين خصلت لازم است، مسيري كه در تمرينات رؤيابيني پيش‌بيني شده را طي كند تا به تدريج بتواند به سياليت و قدرت حركت اصلي و نهادين كالبد اختري دست يابد.
‌‌‌اگر چه در اين تمرين آنچه آموخته و آزموده مي‌شود, حركت در بعد مكان است و به‌عبارتي قدرت طي مكان توسط كالبد انرژي تكميل مي‌شود, اما اين مقدمه‌اي براي سفر رؤياست كه در مرحلة چهارم سالك به آن خواهد پرداخت.
‌‌‌هنگامي‌كه اين تمرين به‌خوبي انجام شد و قصد شخص در حركت با كالبد رؤيا (اختري) كامل گرديد، فن ديگري در اين مرحله به‌كار گرفته مي‌شود كه كارايي كالبد انرژي را كامل‌تر كند، و آن فن ديدن انرژي در رؤياست. شمن‌ها عقيده دارند كه تمام هستي از تارهاي انرژي بي‌شماري تشكيل شده كه در دسته‌هاي مختلفي قرار دارند. ديدن واقعيت جهان در واقع قابليت ادراك جريان انرژي است كه در جهان جاري است. در واقع رؤيابين با پرورش قابليت ديدن جريان انرژي مي‌تواند به درك درستي از هستي و وضعيت‌هاي آن و نيز ارتباط آن‌ها دست پيدا كند.
‌‌‌رؤيابينان مي‌توانند با خيره شده به اشياء و قصد کردن، انرژي آن‌ها را مشاهده کنند. در اين مرحله، يكي از روش‌هاي قصد كردن اين است كه رؤيابين قصد خود را مبني بر ديدن هر شيء در رؤيا با صداي بلند بيان كند.
‌‌‌در پاسخ به اين سئوال كه «ديدن انرژي چه معنا و ضرورتي دارد؟»، مي‌توان مطلب را از چند زاويه مورد بررسي قرار داد. نخست اين‌كه سالك نياز به پرورش و تكميل استعدادهاي كالبد انرژي دارد زيرا او بايد خود را براي سفر نهايي در ناشناخته آماده كند. بخشي از اين استعداد تحصيل قدرت حركت در فضاي انرژي و بخش ديگري توان درك و دريافت هستي به‌عنوان انرژي‌ست. به‌عبارتي همان‌طور كه تمرين حركت كالبد انرژي در رؤيا، توان حركتي كالبد انرژي را بالا مي‌برد و منجر به فن تكميل كالبد انرژي در بُعد حركت مي‌شود؛ فن ديدن انرژي, توان اداركي كالبد انرژي را به كار گرفته و آنرا تقويت مي‌نمايد و موجب فن تكميل كالبد انرژي در حوزه درك و مشاهده مي‌گردد.
‌‌‌از سويي درك بعد انرژيك هر رؤيا, معيار و محك واقعي بودن آن است. شمن‌ها كشف كردند كه هر گاه در رؤيايي بوسيلة فن ديدن انرژي بتوان ميدان انرژي عناصر رؤيا را رؤيت كرد، مي‌توان دريافت كه اين يك رؤياي واقعي بوده و حاصل خيالات شخص نيست. هم‌چنين اگر رؤيايي بصورت ميدان انرژي ديده نشود, مي‌توان آن را خيالات و خوابهاي معمولي دانست كه خالي از هر اقتداري است. به‌عبارتي امكان تشخيص رؤياهاي انرژي‌مند و واقعي، توسط به‌كارگرفتن فن ديدن انرژي ميسر مي‌شود.
‌‌‌گذشته از امكانات عملي‌اي كه تمرين رؤيابيني براي سالك مهيا مي‌كند, دست‌آورد ديگر اين تمرين صحه گذاشتن به اين نكته است كه جهان بيش از آن‌كه ماده باشد، انرژي است. اين واقعيتي است كه رؤيابين با توجه به درك و تجربة خود آن‌را دريافت مي‌كند و مي‌تواند به‌طوركلي ديدگاه وي را از جهان هستي و زيستن در اين جهان تغيير دهد.


 

پي‌نوشت:
1- با الهام از تعاليم ایلیا «میم»
منبع: فصلنامه علوم باطنی

انتشار این مطلب در:

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

ورود به سایت


حاضرین در سایت

ما 53 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم


آخرین مقالات

نظریه-ابرزمان
در تمامی طول تاریخ اندیشه همواره تصور فیزیكدان ‌ها و...
تصویرسازی-ذهنی-و-درمان-بیماری-ها
تصویرسازی ذهنی ؛ در طول هر روز هزاران فکر به...
ایده-آل-گرایی،-غرق-شدن-در-آنچه-“باید”-به-جای-آنچه-“هست”
انگارگرایی ، ایده آل گرایی ، تصورگرایی ، مثل گرایی...

آخرین مطالب

نظریه-ابرزمان
در تمامی طول تاریخ اندیشه همواره تصور فیزیكدان ‌ها و...
تصویرسازی-ذهنی-و-درمان-بیماری-ها
تصویرسازی ذهنی ؛ در طول هر روز هزاران فکر به...
ایده-آل-گرایی،-غرق-شدن-در-آنچه-“باید”-به-جای-آنچه-“هست”
انگارگرایی ، ایده آل گرایی ، تصورگرایی ، مثل گرایی...

ما را دنبال کنید در:

Please install plugin JVCounter!