سال ها از مطرح شدن تعليمات رازگرايانه شمنيزم (تولتك) توسط كارلوس كاستاندا ميگذرد. با اين وصف ديدگاه هاي مذكور در تعاليم آنها هنوز هم خوانندگان و مشتاقان خاص خود را دارد. قصد ما از طرح و پرداختن و معرفي اين ديدگاه ها تأييد و تبليغ و يا رد شخص يا نقطه نظرات خاصي نيست بلكه آشنايي با برخي واقعياتي است كه در وراي ظاهر ناآشناي اين تعليمات وجود دارد. از آنجا كه به وحدت سرچشمه معارف معتقديم، ميدانيم كه بررسي و واضحسازي اين ديدگاهها به استحكام باورمان دربارة حقيقت واحدي كه در هر زمان و مكان خود را به شكلي آشكار ميكند، خواهد انجاميد و اميدواريم اين باور را با خوانندگان شريك شويم.
هنر رؤيابيني در تعليمات شمنيزم (تولتك)
بينش شمنيزم ـ تولتك آنگونه كه كاستاندا طي سه دهة آخر قرن بيستم روايت كرده است، از بيان اين واقعيت آغاز ميشود كه جهان پيرامون ما سرشار از اسراري است كه ما بالقوه توان درك و دريافت آن را داريم. اما در وضعيت فعلي، بشر امروز از اين قابليت خود بهواسطة شيوهاي كه در زندگي پيشه كرده، غافل شده و اين خود به محروم شدن او از بخش مهمي از حياتش منجر شده است.
بهطور خلاصه وي بينش « اصالت اسرار در هستي» را مبنا قرار ميدهد. بينشي كه بيان ميكند ، هستي ، بيشتر جهاني از اسرار است تا دنياي مادي و روزمرهاي كه ما عادت به ادراك آن داريم. سپس او ابعاد تعليمي معرفت تولتك، گزارشات و تجارب خود را در گشودن اين بينش بيان ميكند.
بهطور كلي ساختار تعاليم تولتك از چند زاويه توضيح داده ميشود. در يكي از اين ديدگاهها كلية تعليمات اين جريان باطني در دو شاخة اصلي با عناوين «هنر كمين و شكار كردن» و «هنر رؤيابيني» طبقهبندي ميشود كه هر يك داراي مراحل ، ابعاد و شاخههاي متعددي است.
در اين مجال سعي نموده است در راستاي درك مفاهيم هنر رؤيابيني، با سرنخ قرار دادن آنچه كه كاستاندا در اينباره روايت كرده است، به شرح اين هنر بپردازد و ديدگاههايي تكميلي را در اين زمينه ارائه دهد. از اين رو لازم به توضيح است كه در اين متن به برخي مطالب پرداخته شده كه مستقيماً در كتتبهاي مربوطه مورد اشاره قرار نگرفته است، ليكن در راستاي توضيح مطالب كتب است.
خوانها يا مراحل رؤيابيني در شمنيزم - تولتك چيستند؟
بهطور كلي در تعاليم شمنيزم اهميت رؤياها بهعنوان روزنهاي به تجربة ناشناخته تا آن حد مورد تأكيد است كه بر اين اساس يكي از شاخههاي اصلي تعاليم تولتك يعني هنر رؤيابيني پايهريزي شده است.
اين مجموعه بر اساس اين بينش بنا شده است كه رؤياها روزنهاي به واقعيتهاي ديگري هستند كه انسان در وضعيت آگاهي عادي خود از درك و مشاهدة آنها محروم است. شرح دلايل اين محروميت شايد در حدود اين متن نگنجد. اما بهطور كلي شمنها واقعيت كاربرد رؤيا را بهعنوان روزنهاي به اسرار هستي، بر اساس «ديدن» و مشاهدة مستقيم «جريان انرژي» كه ركن اصلي هستي و وجود انسان است, دريافتهاند. بهعبارتي مشاهدة انسان بهعنوان ميدان انرژي, شمنها را بر اين واقعيت آگاه كرد كه انسان قابليت تماس با اسرار هستي و حوزههاي ديگر آگاهي را بهطور بالقوه دارد اما عملاً از اين قابليت خود غافل است. اين غفلت ، وي را از ميراث جادويياش محروم كرده و عملاً زندگي وي را از جرياني خلاق و سيال و زنده (آنچه بايد باشد) به روندي تكراري و كسالت بار و كم كيفيت (آنچه فعلاً هست) تغيير داده است. رؤيابيني يكي از رشته تلاشهاي راهبردي است كه انسان را به ماهيت انرژيك و اسراري خود واقف ميكند و اين قابليتها را به كار ميگيرد.
طريقتي كه شمنيزم تولتك دربارة تعاليم رؤيابيني بيان ميكند، داراي مراحلي است كه به نقل از كتب كاستاندا شامل هفت مرحلة اصلي است كه البته وي تنها به بيان چهار مرحلة اوليه بسنده كرده است. بهطور كلي خوانها يا مراحل رؤيابيني از يك نگاه نشاندهندة روند و شكل تلاشي است كه كارورز رؤيابين در اين مسير ميپيمايد. بهعبارت ديگر اين مراحل، كليت خط سير رؤيابين را در رسيدن به نقطة مطلوب آگاهي و انرژي يك رؤيابين برتر ترسيم ميكند. همچنين نوع تلاش , تعاليم و شيوة روبهرويي در هر مرحله از طريق دانش خاص شمنها در اين سير در نظر گرفته شده است.
از نگاهي ديگر اين مراحل نشان دهندة موانعي طبيعي بر سر راه پيشرفت آگاهي سالك است كه وي بايستي براي كسب درجة آگاهي بالاتر, از آنها عبور كند. بهعبارتي اين مراحل موانعي در حوزة آگاهياند. پيشرفت سالك در حوزة آگاهي ممكن نيست مگر با طي هر يك از اين موانع و سالك براي اين امر سطح آگاهي و انرژي بالاتري را نياز دارد كه لازم است خود را به آن درجه برساند.
تفسيري بر خوان اول رؤيابيني درتعاليم شمنيزم (كسب آگاهي در رؤيابودن و پرورش دقت رؤيا)
بهطور كلي دو محور اصلي در مرحلة اول رؤيابيني مطرح است. نخست كسب آگاهي از اينكه در رؤيا هستيم و دوم پرورش دقت خاص رؤيابيني كه امكان وضوح و تداوم تصاوير رؤيا را تأمين ميكند.
روند بهكارگيري رؤياها بهعنوان روزنهاي به ناشناخته و «تبديل رؤياهاي خيالي به رؤياهاي واقعي» از پرورش آگاهي خاصي در شخص آغاز ميشود. اين آگاهي خاص به شخص اجازه ميدهد كه در صحنههاي رؤياي خويش هشياري خود را نسبت به «در رؤيابودن» خود حفظ كند. از ديدگاهي اهميت «كسب آگاهي نسبت به اينكه در رؤيا هستيم» داراي ابعاد متعددي است.
از يك بٌعد اين آگاهي خود سطحي از «انسجام و پرورش يافتگي آگاهي» را ميطلبد كه دسترسي به آن براي همه مقدور نيست. بهعبارتي كسب اين نوع آگاهي در نهاد خود به معناي كسب درجة بالاتري از انسجام آگاهي است كه كمتر در عموم انسانها يافت ميشود. اين انسجام مقدمة اين است كه فرد از موضع «بازيچه رؤياهاي خود بودن» به موضع «فرماندة رؤياهاي خودبودن » تغيير وضعيت دهد.
اينكه شخص بتواند «بداند كه در رؤياست», به اين معناست كه بتواند از وضعيت خويشتن آگاهي كافي كسب كند و يا بهعبارتي نسبت به وضعيت خود «بيدار» شود. از اين ديدگاه ميتوان گفت كه فعال شدن اين آگاهي (آگاهي از در رؤيا بودن) كسب نوعي بيداري است. بهعبارتي پردة تيرهاي از غفلت ذهن انسان را در رؤيا ميپوشاند و اجازه نميدهد كه انسان از وضعيت خود, آگاهي و درك درستي داشته باشد.
با اين نگاه ميتوان گفت رؤيابيني در مرحلة اول شامل بيدار شدن از غفلتي است كه هشياري انسانها را در پردة غفلت فرو برده و اجازه نميدهد كه شخص از «وضعيت خود» آگاهي حاصل كند.
نيرويي در درون انسان وجود دارد كه ميتواند اين آگاهي در رؤيا را اعطا كند اما نيروها و موانعي راه فعاليت اين آگاهي را سد ميكند. (كه در اين مختصر به اين موانع نميپردازيم) . با دقتي بيشتر متوجه خواهيم شد كه اين عدم آگاهي در زندگي روزمرة ما هم وجود دارد. در زندگي روزمره ، ما از اينكه در چه وضعيتي از آگاهي هستيم اطلاع كافي نداريم. انسان در هر لحظه از بيداري خود آگاهي ندارد كه در حال انجام چه كاري است و بهطور كلي بر وضعيت خود بصيرت ندارد اما نوعي «نيمه آگاهي» از اكثر امور خود دارد. بهطور مثال وقتي در حال قدم زدن است ، بر اينكه «در حال قدم زدن است» آگاهي ندارد. او فقط در حال انجام آن است. در اين حالت مكانيسمهاي نيمهآگاه و ناخودآگاه كه بخش عمدة آن عادتها هستند سررشتة امور را به دست ميگيرند و شخص را در كاري كه در حال انجام آن است هدايت ميكنند. هر كس ممكن است ساعتها در زندگيش قدم زده باشد بدون اينكه در اين ساعتها بر كاري كه در حال انجام آن است آگاهي داشته باشد و صرفاً به افكار و گفتگوهاي پراكندة دروني خود مشغول بوده باشد. از اين ديدگاه چناچه انسان اين عادت آگاهي را در خود پرورش دهد كه بتواند در هر واحد زمان بر آنچه ميكند آگاهي داشته باشد ، اين پرورش يافتگي بر رؤياهاي وي نيز سرايت كرده و او اين انسجام را در رؤيا ديدن خود خواهد داشت.
در بررسي اين موضوع از بُعدي ديگر و در سطحي كلانتر به تشابه اين نقصان آگاهي در رؤيا و نوعي غفلت كه در زندگي روزمره با ماست پيميبريم.
بسياري از بزرگان باطني ادعا ميكنند كه انسان بهطور كلي در خواب است و بايستي بيدار شود تا بتواند زندگي حقيقي خود را چنان كه شايسته است، بزيد . بٌعدي از اين غفلت اين است كه انسان نسبت به وضعيت خود در هستي آگاهي كافي ندارد. او نميداند كه كيست؟ از كجا آمده؟ چرا آمده؟ و حالا چه بايد بكند؟ در اين ميان، تعاليم باطني و روشهاي مراقبهاي وجود دارد كه مدعياند انسان را از خوابي كه در آن گرفتار شده بيدار ميكنند.
نگاهي به اين واقعيتها كه هستة اصلي آنها بسيار مشابه و حتي منطبق به نظر ميرسد (يعني بيداري از غفلت , هم در بيداري و هم در رؤيا) سؤالاتي را در ذهن مطرح ميكند كه در جهت پيوند دهي اين دو مشكل و كشف راه حلهاي مشترك آن است.
بهعبارتي, آيا رؤيابيني در خوان اول كه نوعي بيدار شدن از غفلت مسلط بر انسان است, ميتواند راهكاري در جهت روند بيداري كلي انسان باشد؟ آيا تداوم اين رؤيابيني ميتواند به آن بيداري كلي و دروني انسان منجر شود و يا كمكي قاطع باشد؟ آيا ميتوان تمرين رؤيابيني را تلاشي در راه بيداري كلي و دروني انسان دانست؟
اگر اين ديدگاه پذيرفتني باشد و بررسيهاي بيشتر يا تأييدات بزرگان اين فن بتوانند صحت آنرا معلوم نمايند, شايد بتوان گفت كه اين، باز شدن ديدگاه نويني به رؤيابيني و اهميت آن است و شايد دريچهاي باشد به سوي اينكه اهميت اين قسمت از وجودمان (رؤياها) راكمتر نفي كنيم, كمتر آنرا بيفايده شماريم و بيشتر به فكر استفاده از اين امكان خدادادي در راه افزايش بيداري و آگاهي خويش باشيم.
هنگامي كه رؤيابين در تعليمات شمنيزم به بيداري نسبت به وضعيت خويش در رؤيا دست يافت ، مسير رؤيابيني در مرحلة اول, چنين ادامه مييابد؛ در اين مقطع وي تمرين ميكند كه بتواند دقت رؤيابيني خود را بر عناصر رؤيايش بهطور نامحدودي متمركز كند.
با كسب آگاهي از اينكه در رؤيا هستيم ميتوانيم در روند رو به رشدي در خصوص آگاهي رؤيا (دقت رؤيا)مان قرار بگيريم كه ميتوان از آن بهعنوان تثبيت و تقويت «دقت رؤيابيني» نام برد.
دقت رؤيابيني نوعي آگاهي است كه شخص را قادر ميكند كه عناصر رؤياي خود را درك و مشاهده كند. در جهان بيداري بهواسطة حواس و دقت معمول خود (كه در شمنيزم به دقت اول موسوم است) ميتوانيم درك و مشاهدة خود را از عناصر جهان تضمين كنيم. بديهي است كه مادامي كه در رؤيا هستيم اين ابزار را در دسترس نداشته و بايستي به كار بردن ابزارهاي متناسب آن فضا را بياموزيم. در اين مرحله رؤيابين با آنكه ميداند كه در رؤياست اما مانند كودك تازه به دنيا آمدهاي است كه هنوز نميتواند درك و مشاهدة خود را از جهان تداوم دهد و به ادراك واضح و مداومي دست پيدا كند. ممكن است رؤيابين بهزودي از مشاهدة آگاهانه وكنترل شدة خود خسته شود و آگاهي خود را از دست دهد يا عناصر رؤيا پس از اندكي مشاهده تغيير شكل دهند و او قادر به تداوم تصاوير رؤيايش نباشد.
بخشي از معناي عملي «تقويت دقت رؤيا» آن است كه شخص ميتواند به ميزان نامحدودي «مشاهدهگر آگاه» عناصر رؤياي خود باقي بماند. زيرا عموم انسانها در رؤياهاي معمولي خود به ميزان محدودي ميتوانند مشاهدهگر آگاه باقي بمانند و پس از مدتي حسي از خستگي و عدم تمركز و دقت بر آنها چيره ميشود.
رؤيابيني كه ميخواهد در جهان رؤيا دست به عمل آگاهانه بزند, ناگزير است كه در اولين گام بتواند درك و مشاهده واضح و مداومي را تحصيل كند. بهعبارتي هر چه كه بخواهد در جهان رؤيا انجام دهد, به نوعي به اين تداوم بهعنوان پيش زمينه نياز دارد. رسيدن به اين انسجام كه شخص بتواند تصاوير رؤيايش را بدون محدوديت تداوم دهد, دستيابي به دقت رؤيابيني است كه زير بناي هر چه در قدمهاي بعدي اجرا ميشود محسوب ميگردد. با تسلط به اين تمرين شخص دقت كافي براي حضور آگاهانه و مداوم و عميقتر را در رؤياها براي خود امكانپذير ميكند.
از زاوية ديگري تقويت دقت رؤيا ميتواند به دستيابي به دقت دوم يا آگاهي ناشناخته باطني انسان منجر شود. در اين سطح از آگاهي ميتوان عملاً با بسياري از توانهاي روحي انسان آشنا شد و سروكار داشت كه از حالت عادي رؤيابيني دور و از حالت آگاهي عادي بسيار دورتر هستند.
در اينجا لازم است به اين نكته اشاره شود كه به نظر ميرسد آگاهي از اينكه در رؤيا هستيم وجه ديگري از آگاهي است و دقت رؤياديدن كه مسئول تداوم تصاوير رؤياست نوع ديگري از آگاهي. اگر چه كه در متون كاستاندا به اين وجه تمايز اشاره روشني نشده است.
منبع:
فصلنامه علوم باطنی
کتاب هنر رؤيابينی، کارلوس کاستاندا ، مترجم: مهران کندری، نشر ميترا.
ما 17 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم