و از دیگر سوی، عدم قطعیت همواره به خاطر پیچیدگی و ابهام ذاتی عالمِ واقع، پس از پژوهش هم باقی میماند،
و بنابراین سیاستگزاران و کارورزان، درگیر آشفتگیها و مزاحمتهای ناشی از این تردیدِ ماندگارِ گریزناپذیر هستند (یا باید باشند.) نمونههای چنین تردیدی شامل مواردی از این دست است: با تغییرات جوی چه باید کرد، کدام شاخصِ جرمِ بدن، ایدهآل است، و آیا آزمایش سرطان پروستات را باید انجام داد یا خیر.
چرا عدم قطعیت باقی میماند؟
پژوهش از عدم قطعیت میکاهد اما هیچگاه به یقین منتهی نمیشود. پژوهش روندی دچار خطا است که بر واقعیتی مبهم متمرکز شده است.
چنان که محقق یونانی امپیریکوس هم در دوران باستان دریافت، معضل قیاس، بلای جان و آفت تعیین و تشخیص درست (از نادرست) است. همچنان که فیلسوف انگلیسی دیوید هیوم شرح میدهد، این استدلال خطاست که «مصادیقی که با آنها سر و کاری نداشتهایم مشابه مصادیقی هستند که به تجربهی ما درآمدهاند.»
پژوهش به مثابه مدرک و شاهد میتواند مفید باشد اما هرگز یقین را به ارمغان نخواهد آورد. فیلسوف دیگر انگلیسی "چارلی دانبار براد" خاطرنشان میکند که استدلال قیاسی «افتخار علم» و «رسوایی فلسفه» است.
در نتیجه، تشخیص درست بر مبنای یک یا چند مشاهده ممکن است به خطا برود؛ و نتیجتا مدعیات، به سادگی ممکن است نادرست باشند.
پاسخ کارل پوپر به معضل قیاس، ابطال پذیری بود. از دید او میتوان انگاشتها و عقاید را رد کرد اما هیچگاه نمیتوان چیزی را اثبات کرد. به عنوان نمونه این ادعا که تمام قوها سپید هستند هرگز نمیتواند اثبات شود، اما با یافتن تنها یک قوی سیاه قابل ابطال است.
تئوری ابطال اذعان کرد که یافتههای پژوهشی هیچگاه قطعی نیستند اما این نظریه باعث پدید آمدن مسالهیی تازه گردید: بسیاری از واقعیتهای سودمند ممکن است از کف بروند چرا که اثباتشان ممکن نیست و ابطالشان هم ممکن است هرگز روی ندهد.
پژوهش در تنگنایِ دشواری میان اعلامِ آنچه که ممکن است نادرست باشد، و از کف دادن واقعیتی مهم به سبب فقدان مدرک و شاهد قرار گرفته است.
در نهایت هیچ یک از این دو چندان اقناع کننده نیستند، و چنین به نظر میرسد که پژوهشگران راهِ گریزی از عدم قطعیت پیش پایشان نیست.
چگونه از پسِ عدم قطعیت برآییم؟
تردید برای غالب افراد موقعیتی آزارنده است و عموما به سطوح متفاوتی از تنش و اضطرابِ مرتبط با آن میانجامد. پس پرسش این است که چگونه میتوان از پسِ آن برآمد؟
یک رویکرد، انکارِ عدم قطعیت است، چنان رفتار کردن که گویا لحظهی «اورکا» (یافتم! اشاره به ارشمیدس و فریادش) لحظهای معتبر و حقیقی است. اما اطمینانِ بیش از حد، چنان که فرضیهها، نتیجهگیریها و مدعیاتِ نادرست اغلب وانمود میکنند با چنین انکاری از میان نمیرود.
گاهی حتا شناخته شده ترینها هم، چنان که ماریو لیویو در کتابش، خَبطهایِ خیرهکننده به طور دقیق شرح میدهد، دچار سوءبرداشت میشوند.
رویکردی دیگر پذیرشِ تردیدِ موجود دربارهی حقیقت، با توجه به تمایزِ میانِ تردید و انکار است. چنین خلطِ مفاهیمی در استفادهی عمومی از واژهی شکاک به معنایِ منکرِ پژوهش، مثلا در ترکیبِ «مشکوک به تغییرات جوی» قابل مشاهده است.
اما یک شکاک به معنایِ فلسفی کلمه چنین ابراز میدارد که آنچه درست است، غیرِ قطعی است. شکگرایی همچنان که تعریف توماس هنری هاکسلی، جامعهشناس و فیلسوف انگلیسی قرن ۱۸، از شکگرایی نشان میدهد عاملی است که اطمینان را محدود میکند:
از منظرِ ادراک (شکگرایی یعنی) عدمِ تظاهر به قطعیتِ نتایجی که اثبات نشدهاند یا قابل اثبات نیستند.
به عنوان مثال در موردِ هرگونه مدلسازی از اوضاع جوّیِ آینده–خواه فردا، هفتهی آینده یا بیست سال بعد- باید به این نکته اشاره کرد که در موردِ آنچه که روی خواهد داد تردید وجود دارد.
اما پژوهشگری که از چنین منظری دربارهی تاثیرِ اوضاعِ جوّیِ آتی در شرایطِ محیطیِ کنونی به اظهار نظر میپردازد بسیار محتمل است که با هو و جنجال کسانی روبرو شود که به سادگی جهان را به دو گروهِ معتقدان و منکران تقسیم میکنند.
بیانِ دانشِ مستند وهمزمان (حفظِ دیدگاهِ) عدم یقین، جایگاهِ دشوار اما مشخصا مهمی برای یک پژوهشگر است. بر همین اساس الیزابت پیسانی همهگیرشناس و روزنامه نگار، و مایکل کریچتون پزشک و نویسنده، دریافتند که در مسیرِ پژوهش در حوزهی سیاستهایِ تغذیهای، وقتی دو روند با یکدیگر گره میخورند، و مشخصا وقتی پژوهشها سیاسی میشوند، خطراتِ بسیاری پدید میآیند.
به ویژه هوادارانِ عمل گرایی ممکن است عدمِ قطعیت را تاب نیاورند و در معرضِ به سادگی رد کردنِ آن باشند.
همچنان که پیر لو موروان فیلسوف اهل آمریکای شمالی بیان میکند، یک پژوهشگرِ خوب همیشه میزانی از شکگرایی را در خود حفظ میکند. او «دانشمندِ شکاک» و «محققِ متواضع» را به عنوان پیشالگوهای «شکاکیتِ سالم» برمیشمارد.
گزینهی سوم، مأیوس شدن و کنار کشیدن است، اما این رفتار مسئلهی عدم قطعیت را حل نخواهد کرد. در واقع این رفتار باز ما را به این نکته توجه میدهد که عدم قطعیت، بسیاری افراد را مشوش میکند.
عدم قطعیت، مشوش کننده است. پژوهش در جستجوی حقیقت است اما همواره قاصر خواهد ماند. عدم قطعیتی که باقی میماند، تواضع را در میانِ هوادارانِ عمل بسط میدهد و غرور را فرو میریزد.
برای پژوهشگران، عدم قطعیت نیرویی برانگیزاننده با سرچشمهای بیپایان است. اگر پژوهش هرگز به انتها نمیرسد و عدم قطعیت همیشه پابرجاست، پس یک چیز قطعی است: همیشه کارهای بسیاری برای انجام دادن وجود خواهد داشت.
Empiricus : امپیریکوس
Eureka: یافتم
Mario Livio: ماریو لیویو
Thomas Henry Huxley: توماس هنری هاکسلی
Elizabeth Pisani: الیزابت پیسانی
Michael Crichton: مایکل کریچتون
Pierre Le Morvan: پیر لو موروان
ما 28 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم