به نظر فوکو تفکیک و طبقهبندى معرفت با معیار علمى بودن یکى از ویژگىهاى عمده تمدن مدرن است که دیگر اشکال معرفت را غیر علمى دانسته و طرد کرده است. ویژگى دیگر تمدن جدید تسلط نظریههاى عام و توتالیتراست که اشکال دیگر معرفت را تحت سیطره درآورده است و تبارشناسى با ردّ این دو ویژگى در پى ایجاد فرصتى براى ابراز اَشکال تحت سلطه معرفت است و در پى مرکز زدایى از تولید نظرى مىباشد.
به نظر مىرسد تبارشناسى از یکسو دستگاهى از قضایاى مفروضالصدق است که نوع مسایل مورد بررسى و شیوه پژوهش آنها را نشان مىدهد، از طرفى هم این شیوه منجر مىشود به اینکه صحت آنچه مفروض انگاشته شده بود، آشکار شود؛ بنابراین مباحث فوکو همواره در هم و توبرتو است و به درستى بین مفروضات و موضوعات و یا مدعیات و استدلالها خط فاصلى وجود ندارد.
از نظر فوکو "ما... تابع حقیقتیم که تصور مىشود که قوانین را مىسازد، و گفتار حقیقىاى را به وجود مىآورد که حداقل بخشى از آن، تأثیرات قدرت را تعیین مىکند، منتقل مىسازد و گسترش مىدهد... [ما] محکوم مىشویم، طبقهبندى مىشویم، در تکالیف خود مجبور هستیم و مقدّر است که با اسلوب خاصى زندگى کنیم و بمیریم و این خود تابعى است از گفتارهاى حقیقىاى که حاملان اثرات خاص قدرتاند.
تعریف قدرت با الگوى حاکمیت ـ از نظر فوکو در جوامع غربى از دوره قرون وسطى به این سو همیشه قدرت سلطنتى بوده است که کانون اساسى [بحث قدرت] را فراهم آورده که اندیشه حقوقى [در رابطه با قدرت] بر محور آن ساخته و پرداخته» شده است. یعنى موضوع بحث قانونگذاران و حقوقدانان، خواه طرفدار شاه و خواه دشمن او، قدرت و حاکمیت سلطنتى بوده است. از نظر فوکو بحث حاکمیت براى آن بوده است که سلطه را از ماهیت قدرت پاک کرده و آن را مشروع نماید.
به نظر فوکو الگوى حاکمیت، براى تحلیل قدرت، براساس رابطه حاکم و محکوم است. از نظر او از قرن ۱۸ به بعد سازوکار جدیدى پیدا شده که با روابط حاکمیت سازگار نیست این سازوکار جدید قدرت وابسته است به جسمها و آنچه انجام مىدهند تا به زمین و محصولات آن، این نوع قدرت از طریق مراقبت و جمعآورى مالیاتى یا تکالیفى که در طى زمان تقسیم مىشوند، اعمال مىشود. لازمه چنین قدرتى وجود زور مادى است نه وجود فیزیکى حاکم مستقل؛ بنابراین فوکو موضوع قدرت را لااقل از قرن ۱۸ به بعد در حد حاکمیت و روابط حاکم و محکوم نمىداند؛ تا بتوان از الگوى حاکمیت براى تحلیل و تعریف قدرت سود جست، بلکه قدرت را در رابطه با سلطه مطرح مىکند که براى تحلیل آن الگوى دیگرى لازم است.
فوکو مطالب خود را در مقاله «قدرت انضباطى و تابعیت» بدین صورت پى مىگیرد که: نظریه حاکمیت به قدرت مقطعى جنبه قانونى مىدهد، اما مراقبت مدام ندارد. در نظریه حاکمیت، قدرت در موجودیت فیزیکى حاکم استوار است نه بر نظام مراقبت پیوسته. حاکمیت یک قدرت مطلق را در مصرف مطلق قدرت ایجاد مىکند، اما اجازه نمىدهد که قدرت بر حسب مصرف حداقل براى کسب حداکثر محاسبه شود. از نظر فوکو قدرت جدید را نمىتوان با اصطلاح حاکمیت بیان کرد؛ این قدرت ابزارى بوده است در ساخت نظام و جامعه سرمایهدارى. قدرتى غیرحاکم و به عبارت دیگر «قدرت انضباطى» یا «قدرت مشرف بر حیات» که قدرت حاکمیت را از میان نبرده است. بلکه «اصل سازماندهنده مجمع القوانینى را فراهم آورده است که اروپا در سده نوزدهم... به دست آورد.» بدین صورت یک نظام و فلسفه حق بر سازوکارهاى انضباط به نحوى تحمیل شد که روند عملى و سلطه مندرج در آنها را پنهان مىسازد. این نظام یا فلسفه حق یک حق عمومى بود که جزایش بر حاکمیت جمعى پیوند یافته و به صورت دمکراتیک درآمد و با ابزار علوم انسانى سلطه پنهان خویش را گستراند. و «قدرت شبکهاى» را مستقر کرد که «تا حد معینى حقیقت دارد». در این قدرت ما همه فاشیستى در سر خود... یا... قدرتى در جسم خود داریم.» اما این بدان معنا نیست که ما با توزیع دمکراتیک یا آنارشیستى قدرت از طریق اجسام سروکار داریم.
چنانکه ملاحظه مىشود در بحث تعریف قدرت با الگوى حاکمیت، تمرکز روى قدرت مدرن است. در توضیح باید گفت که اگر چه هدف فوکو بیشتر تبارشناسى قدرت مدرن است، اما در بسیارى از موارد و شاید هم از روى ضرورت به اصل قدرت و روابط آن به طور مطلق و در کل جوامع و ادوار تاریخ مىپردازد؛ بدین صورت که برخى مباحث مختص جامعه مدرن و برخى نیز اعم از جامعه مدرن و غیر آن است که در هر صورت قدرت در جهان مدرن را در برمىگیرد.
قدرت و دولت: بسیارى از متفکرانى که در باب قدرت تفحص کردهاند و مطالبى را تدوین نمودهاند، الگوى دولت را براى تعریف و تحلیل قدرت اختیار کردهاند، هرچند که به قدرت غیردولتى نیز قایلاند. اما یا آنها را ناچیز شمرده و یا اینکه از موضوع بحث سیاسى خارج دانستهاند و یا اینکه براى توضیح آنها نیز الگوى دولت را کارآمد شمردهاند. به هر حال فوکو طرح قدرت در حدّ دولت را طرح آن در پیکر حاکم و حاکمیت یا در پیکر قانون مىشمارد و آن را نپذیرفته ومعتقد است که قدرت در سطوح مختلف از ارتباط کلامى، روابط خانوادگى و عاشقانه، نهادهاى اجتماعى و سطوح و اشکال دیگر مطرح است. در ثانى اگر کسى تمامى پدیدههاى قدرت را وابسته به دولت بررسى کند بدین معناست که آن همه را ارتش و پلیس سرکوبگر بداند.
البته فوکو مىپذیرد که دولت مهم است امّا قدرت را فراتر از دولت مىداند و استدلال مىکند که دولت با تمام قدرتش از اشغال تمامى زمینههاى مناسب قدرت ناتوان است. از طرف دیگر خود قدرت دولت هم قدرتى است که براساس مناسبات قدرت اصیلتر و از پیش موجود کار مىکند. به عبارت دیگر دولت را «ابرساختارى» مىداند که وابسته و مربوط به کل شبکههاى قدرت است. به هر حال قدرت نزد فوکو چیزى نیست که در مالکیت دولت یا طبقه حاکم یا شخص حاکم باشد؛ برعکس قدرت یک استراتژى است و نه یک نهاد یا یک ساختار. قدرت شبکهاى است که همه در آن گرفتارند و انسانها و نهادها و ساختارها همه مجرى اویند.
قدرت و الگوى ایدیولوژى: از آنجا که قدرت همواره با نظریههاى مشروعیتدهنده آن همراه است و به عبارت دیگر از آنجا که قدرت زمانى پایدار مىماند که یک ایدیولوژى پشتوانه آن باشد، آیا مىتوان قدرت مدرن را باالگوى ایدیولوژى تحلیل کرد؟ فوکو در پاسخ به سؤالى که خود مطرح کرده عقیده دارد: «ممکن است ساز و کارهاى اساسى قدرت با فرآوردههاى ایدیولوژیک همراه باشد»، اما مشکل است «آنچه رخ داده است را بتوان ایدیولوژى خواند.»
دلیل فوکو بر اینکه از طریق ایدیولوژى نمىتوان قدرت را تحلیل کرد، این است که: این تحلیل تحلیلىتر است ولى از بالا به پایین و طورى است که مىتواند هر چیز دیگرى را هم با آن توضیح داد بدون اینکه ناچار به بررسى سازوکارهاى آن بود. فوکو بر این باور است که ما باید تحلیل صعودى از قدرت ارایه کنم؛ یعنى از سازوکارهاى بىنهایت کوچک آنکه هر یک تاریخ خود، مسیر خود، شیوه و راه و رسم خود را دارد آغاز کنیم و سپس ببینیم که چگونه این ساز و کارهاى قدرت از طریق ساز و کارهایى، هرچند کلىتر، به صورتهاى سلطه جهانى به کار افتاده و استقرار یافتهاند.
الگوى روابط ارتباطى: خانم هاناآرنت بر این باور است که قدرت را نباید با خشونت یا منازعه و امثال این مفاهیم از یک سنخ دانست. از دید ایشان قدرت نظیر توانایى انسان است براى عمل کردن. بنابراین قدرت مربوط به گروه است و تا زمانى وجود دارد که گروه به حیات گروهى خود ادامه مىدهد. وقتى گفته مىشود فلانى قدرتمند است یعنى اینکه از طرف تعدادى از مردم، قدرت به او تفویض شده تا به نمایندگى آنها عمل کند. از نظر خانم آرنت قدرت مثل ابزار خشونت انبارکردنى نیست. قدرت باید به فعلیت برسد و گرنه مىمیرد و تنها در جایى به فعلیت مىرسد که گفتار و کردار از هم جدا نباشند. جایى که کلمات نه براى نابودى بلکه براى برقرارى روابط و آفرینش واقعیتها به کار برده مىشوند.
فوکو براى بررسى نظر آرنت بین سه مفهوم توانایىهاى عینى، روابط ارتباطى و روابط قدرت تفاوت قایل مىشود و مىگوید: «قدرتى که بر اشیا اعمال مىشود و توانایى تغییر و به کاربردن و مصرف یا تخریب ان را فراهم مىکند توانایى است.» اما قدرتى که ما تحلیل مىکنیم مربوط به روابط افراد و گروههاست بنابراین «مفهوم قدرت به روابط میان افراد درگیر با یکدیگر اشاره مىکند.» منظور او «مجموعه اعمالى است که اعمال دیگر را برمىانگیزد و از همدیگر ناشى مىشوند.» او براى فرقگذارى بین روابط قدرت و روابط ارتباطى معتقد است که روابط قدرت قطع نظر از اینکه از مجراى نظامهاى ارتباطى بگذارند یا نه سرشت ویژهاى دارند. از دید او مسأله، وجود سه نوع رابطه (روابط قدرت، ارتباطى و عینى) است که همواره یکدیگر را پوشش داده و پشتیبانى مىکنند و ابزار یکدیگر واقع مىشوند. بنابراین بر خلاف هابرماس این سه حوزه کاملاً مجزا از هم و مستقل نیستند. یعنى از حیث مفهومى سه چیزاند که نباید بینشان خلط کرد؛ اما از حیث وجود خارجى وابسته به یکدیگرند.
البته به نظر فوکو این وابستگى و هماهنگى میان این سه نوع رابطه همسان و مستمر نیستند، بلکه در شرایط گوناگون اشکال گوناگونى دارند. هرچند که مجموعههایى هم وجود دارند که هماهنگى این سه نوع رابطه در آنها منظم و با قاعده است.
لازم به ذکر است که فوکو در برخى موارد در پى آن است که خود «قدرت» را توضیح دهد و در موارد دیگر از رابطه قدرت یا اعمال قدرت سخن مىگوید و همه اینها را به یک معنا گرفته، در حالى که به نظر مىرسد با هم فرق داشته باشند. استدلال او این است که قدرت تنها هنگامى که اعمال مىشود، وجود دارد.
به هر حال مفهوم قدرت نزد فوکو عملى است بر روى اعمال موجود یا اعمالى که ممکن است در آینده یا حال پیدا شود. در حالى که «رابطه خشونت بر روى بدن عمل مىکند... زور به کار مىبرد، به تسلیم مىکشاند،... ویران مىسازد، درها را بر روى همه امکانات مىبندد، قطب مخالف آن تنها انفعال است.» در حالىکه در برابر رابطه قدرت حوزهاى از پاسخها، واکنشها، نتایج و تدابیر ممکنه وجود دارد. وقتى فوکو مىگوید: قدرت فى نفسه معناى بدى ندارد مگر اینکه با سلطه درآمیزد و سلطه تنها یکى از اشکال قدرت است، یعنى بین قدرت فى نفسه و سلطه فرق قایل است.
الگوى فوکو: قدرت، راهبرى و حکومت: از نظر وى سرشت دو پهلوى واژه راهبرى از بهترین راههاى فهم خصلت روابط قدرت است. راهبرى در عین حال هم هدایت دیگران است و هم شیوه رفتارى در درون حوزه گسترده رفتارى. بنابر نظر فوکو اساسا قدرت بیش از هر چیز به مسأله حکومت مرتبط است تا رویارویى و ارتباط دو دشمن.
فوکو بار دیگر به مفهوم آزادى برمىگردد و از این مفهوم و مفهوم بردگى براى توضیح هرچه بیشتر قدرت استفاده مىکند وى معتقد است که قدرت تنها بر افراد آزاد، از آن جهتى که آزادند، بر آنها اعمال مىشود. ولى اگر به جاى آزادى، بردگى و در غل و زنجیر بودن انسان باشد؛ در اینجا دیگر قدرت معنا ندارد و آنچه که اتفاق افتاده است اجبار جسمانى است. بنابراین، آزادى، هم عین شرط اعمال قدرت و هم پیششرط آن و هم پشتوانه دایمى قدرت است. زیرا بدون امکان سرکشى و نافرمانى، قدرت با اجبار جسمانى یکى مىشود. پس مسأله اساسى قدرت مسأله بردگى داوطلبانه نیست؛ زیرا هیچ کس دنبال برده شدن نمىرود، فوکو در ادامه بحث به جاى مفهوم آزادى مفهوم اساسىتر و ماهوىتر «مبارزهجویى» را استخدام مىکند یعنى رابطهاى که متضمن تحریک دو جانبه است تا مواجههاى رودررو که هر دو را نابود مىسازد.
چگونگى مهار قدرت: فوکو کنترل قدرت و مبارزه و مقاومت در برابر آن را کارى مشکل مىداند و علت این دشوارى را نیز در عدم درک قدرت مىبیند. او استدلال مىکند که قبل از قرن ۱۹ مبارزه با استثمار مشکل بود؛ زیرا ماهیت آن را نمىشناختیم ولى امروزه مىدانیم که چه کسى دیگران را استثمار مىکند اما هنوز ماهیت قدرت را نمىشناسیم و نمىدانیم که قدرت به دست چه کسانى و چگونه به دست مىآید و اعمال مىشود. تنها مىدانیم که قدرت دست حکومتگران نیست و کسانى که قدرت را اعمال مىکنند لزوما کسانى نیستند که منافعشان از راه اعمال قدرت تضمین مىشود و بر عکس نفع برندگان از اعمال قدرت همیشه اعمالکننده قدرت نیستند. به علاوه اشتیاق به قدرت به رابطه قدرت و منافع شکل مىدهند. گاهى تودهها مشتاقاند افراد خاصى به قدرت برسند و آنها هم علیه توده کار کنند. با این حال مشتاق این قدرت خاص و اعمالش هستند.
از طرفى هم مفاهیم «طبقه حاکم» یا «جناح به قدرت رسیده» یا «دستگاه حاکم» هیچگاه به درستى ضابطهبندى نشدهاند و بىاندازه سیّالاند. به هر حال فوکو امیدوار است که شاید مبارزههاى جارى به همراه تیورىهاى موضعى و محلّى و منفصلى که از این مبارزهها حاصل مىشود و جزیى از مبارزات را شکل مىدهد در آستانه کشف نحوه اعمال قدرت قرار داشته باشند.
وى وجوه مشترک این مخالفتها را با انواع قدرت در موارد زیر فهرست مىکند:
۱) این مبارزات جهانى هستند و محدود به یک کشور نیستند؛
۲) هدف اینها انتقاد از اثرات قدرت به خودى خود است؛
۳) بىواسطه و آشوب طلبانه و اقتدارگریزانهاند؛
۴) از یک سو بر حق متفاوت بودن فرد و از سوى دیگر بر ناحقّى جداسازى افراد تأکید دارند؛
۵) با اثرات قدرتى که با دانش و صلاحیت پیوند دارد مبارزه مىکنند؛
۶) آنها خشونت اقتصادى و ایدیولوژیک یک دولت را نفى مىکنند و نظام تفتیش عقاید علمى و ادارى را که هویت ما را تعیین مىکند نفى مىکنند.
به طور خلاصه حمله به تفکیک و شکل قدرت است که خود را بر زندگى روزمره بلاواسطهاى که به فردیت هویت مىبخشد. این قدرتى است که افراد را به سوژه تبدیل مىکند. بنابر تعریف فوکو سوژه یعنى: ۱) منقاد دیگرى بودن به موجب کنترل و وابستگى ۲) مقید به هویت خود بودن به واسطه آگاهى و خودشناسى که هر دو معنى حاکى نوعى قدرت مسخّرکنندهاند.از نظر فوکو به طور کلى سه نوع مبارزه وجود دارد: یا علیه اَشکال سلطه قومى، مذهبى و اجتماعى است، یا علیه اَشکال استثمار است، یا علیه سوژهشدگى وانقیاد است؛ یعنى چیزى که فرد را به خودش مقیّد مىکند و بدین شیوه وى را تسلیم دیگران مىسازد.
فوکو مدعى است که مىتوان در طول تاریخ مثالهاى بسیارى از این سه نوع مبارزه اجتماعى پیدا کرد که یا از هم جدا و یا باهم درآمیختهاند. مثلاً: در جوامع فیودالى مبارزه علیه اشکال سلطه قومى ـ اجتماعى و در قرن نوزدهم ـ علیه استثمار و امروز علیه اشکال انقیاد اولویت دارد. به گمان فوکو این نخستین بار نیست که جامعه غربى با سوژهسازى و انقیاد مواجه شده است در قرن پانزده و شانزده نیز این قدرت و مبارزه با آن وجود داشت. اما وجه غالب نبود؛ به خلاف امروزه که این مبارزات اولویت و محوریت یافته است.
فوکو به دنبال بدگمانىاش نسبت به حقایق عام معتقد است که خود مفهوم عدالت نیز یکى از آن مفاهیم کلى و حقایق عامى است که در جوامع مختلف به عنوان ابزار کسب قدرت اقتصادى و سیاسى یا سلاحى براى مبارزه با قدرت اختراع شده است و به کار رفته و مىرود. به نظر او تمایل به کلىنگرى مانع فهم ما از نحوه عملکرد دولت در جوامع غربى است. باید از مدینههاى آرمانى و پىگیرى مبادى نخستین دست کشید و براى رسیدن به «آزادى» و «جامعهاى آزاد» با زیادهطلبىهاى قدرت و سوژهسازىهاى آن مبارزه کرد و چون قدرت در همه جا پخش است شهروند نیز باید به کمک استراتژىهاى موضعى در برابر آن موضع بگیرد؛ زیرا این قدرتى که ریشههاى تاریخى دارد چیزى نیست که با یک شورش یا انقلاب برافتد بلکه باید قدم به قدم جلوى گسترش آن را گرفت.
به نظر فوکو همیشه فرهنگ غرب اصرار داشت که قدرت را حقوقى و منفى ببیند، نه تکنیکى و مثبت. و این به نهاد سلطنت مربوط مىشود که در سدههاى میانه تکامل یافت. بدین صورت که سلطنت در پیکارهاى محلى فیودالها خود را همچون داور یا نیرویى که قادر است خشونت را پایان دهد، نشان داد. سلطنت خود را با اختصاص کارهاى حقوقى و منفى به خویش پذیرفتنى جلوه داد. گرچه از همان اول از آن کارکردها فراتر رفت و حاکم و قانون و نهى نظامى به وجود آورد که در دورههاى بعدى به وسیله نظریههاى حقوقى گسترش یافت. بنابراین نظریههاى سیاسى هرگز از وسوسههاى شخص حاکم خلاص نشد و هنوز هم با مسأله حاکمیت سرگرم است. اما آنچه ما بدان نیاز داریم فلسفه سیاسىاى است که سرشاه را در آن نظریه سیاسى که هنوز باید پرداخته شود قطع کنیم.
به عقیده فوکو روشنفکر و فیلسوف سیاسى زمانى مىتواند چنین نظریهاى را پردازش کند که اجازه ندهد از او به عنوان ابزار حقیقتسازى براى کنترل اجتماعى استفاده شود؛ بلکه باید در برابر اینگونه حقیقت سازىها بایستد و تکنولوژىهاى سیاسى را تحلیل نماید و اخلاق سیاسى جدیدى به وجود آورد. او معتقد است که باید از اسارت نظامهاى ریاستطلب ایدیولوژیک از طریق موضعگیرىهاى موضعى و ایجاد تردید در چیزهایى که بدیهى فرض مىشوند، و به هم زدن عادتهاى فکرى مردم و بازبینى قواعد و نهادها و مشارکت در شکلگیرى اراده سیاسى رها شد.
فوکو مىگوید: در گذشته دو نوع روشنفکر وجود داشت: ۱) مطرود ۲) سوسیالیست که هنگام واکنش خشن از سوى حکومت هر دو شکل در هم ادغام شدند. بعد از ۱۸۴۸ و ۱۹۴۰ یعنى لحظهاى که گفته مىشد حقایق انکار ناپذیرند، روشنفکران طرد و شکنجه مىشدند. روشنفکر همواره حقیقت را بیان مىکرد و وجدان خود آگاهى و فصاحت بود. در شورش ۱۹۶۸ روشنفکر فهمید که توده براى کشف حقیقت، دیگر نیازى به آنها ندارد و آنها خود همه چیز را به خوبى و حتى بهتر از روشنفکران مىدانند و خود نیز قادر به بیان آن هستند؛ ولى نظامى از قدرت وجود دارد که مانع این دانش و بیان آن مىشود و روشنفکران خود از عوامل این قدرتاند؛ زیرا خود را مسؤول حقیقت و بیان آن مىدانند. به تعبیر فوکو اینگونه روشنفکران، روشنفکران عمومى هستند که مورد انتقاد شدید او واقع مىشوند. در برابر اینها روشنفکران خاص وجود دارد که شکل تازهاى از نسبت میان نظریه و عمل را ارایه دادهاند. روشنفکران خاص، به نظر فوکو، به کارکردن عادت کردهاند و این به آنها دانش بىواسطهتر و مشخصتر از مبارزات مىدهد و با مسایلى خاص و غیر کلى سروکار دارند. در هر صورت امروزه دیگر نقش روشنفکر پیشروى و همگامى با تودهها نیست تا حقیقت سرکوب شده را بیان کند؛ بلکه بر عکس نقش او مبارزه علیه قدرتى است که او را در حوزه دانش و حقیقت و... عامل خود مىکند. در برابر سیاست فراگیر قدرت واکنشهاى موضعى شکل مىگیرد و نیازى به رهبرى کلیت بخش روشنفکران نداریم. در غیر این صورت رهبرى روشنفکران منجر مىشود به شکل دیگر مرکز گرایى و ساختارهاى عمودى قدرت. در عوض ما باید به مناسبات جنبى واقعى قدرت و نظام کاملى از شبکهها و مراکز همگانى شکل دهیم.
فوکو در مصاحبهاى اذعان مىکند که امروز به جایى رسیدهایم که باید از خطراتى که متوجه روشنفکر خاص است، سخن گوییم و به بازنگرى کارکردهاى آنبپردازیم. از دیداو اینخطرات عبارتند از:
۱. خطر باقى ماندن در حدّ مبارزات موضعى؛
۲. خطر بازیچه دست احزاب سیاسى و اتحادیههاى کارگرى شدن؛
۳. خطر ناتوانى در تکامل بخشیدن به این مبارزات به دلیل فقدان یک استراتژى گستردهتر یا بىبهره ماندن از حمایت خارج؛
۴. خطر محرومیت از هوادارى یا برخوردارى از حمایتهاى محدود و اندک.
اگر کسى بگوید که مبارزات محلى روشنفکر خاص به تودهها مربوط نمىشود. از نظر فوکو حکم نادرستى کرده است؛ زیرا: ۱. «تودهها به نقد از این نکته باخبرند» ۲. «به هر رو درگیر آن هستند.»
و اگر کسى بگوید که روشنفکر خاص در خدمت منافع دولت یا سرمایه است، اگرچه حرف درستى است امّا در همان حال نمایانگر موقعیت استراتژیک او نیز هست. به عبارت دیگر: اگرچه اینها از پرولتاژیا و تودهها جدایند اما در واقع به دو دلیل نزدیکترند: ۱. مسأله مبارزات واقعى و هر روزه است. ۲. روشنفکر با همان دشمنى روبهروست که پرولتاریا روبروست هرچند به شکلى متفاوت. و آن دشمن مشترک همان شرکتهاى چند ملیتى، مالکان و دستگاههاى حقوقى و پلیس و... اند.
oگروه موضوعی ← علوم اجتماعی
oنظریه پرداز ← میشل فوکو
oتاریخ ارایه ← 1926- 1984
ما 4 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم