بر این باور متكی است كه انسان موجودی فراهم آمده از جسم مادی و روح غیرمتجسد است، به طوری كه روح می تواند بدون بدن باشد؛ اما هیچ یك به تنهایی، یك انسان كامل به شمار نمیآید. نفس انسان، انسان نیست، بدن انسان هم انسان نیست؛ این دو هر یك جزئی از انسانند و انسان به تمام ساحتهای وجودی خود هم در زندگی آغازین به وجود آمده و هم در زندگی نهایی مستقر خواهد گشت. بنابراین زندگی میانی، كه روح آدمی بدون بدن است، شكل ناقصی از وجود انسانی است. نكته دیگری كه در نظریه دیویس به چشم میخورد این است كه وی هر چند بدن رستاخیزی را همان بدن دنیوی خاكی میداند اما معتقد است كه بدنهای خاكی ما به بدنی شكوهمند تبدیل میشود و با روح ما پیوند مجدد پیدا میكند.
می توان دیدگاه دیویس را به سه بخش تفكیك كرد:
1. روح پس از مرگ بدن، در زندگی میانی، برای مدتی به حیات خود بدون بدن ادامه میدهد.
2. در هنگام رستاخیز یا طلیعه زندگی غایی، بدن ما از خاك برانگیخته شده بار دیگر با روح متحد میشود.
3. پس از حصول وحدت میان نفس و بدن، بدن به آن چیزی كه بدن شكوهمند نام دارد، مبدل میشود.
وجه قوت نظریه دیویس در این است كه می تواند فرقی میان بدن كنونی و بدن رستاخیزی تصویر كند، به طوری كه بدن رستاخیزی با لوازم زندگی جاوید سازگار است
ما 16 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم