و از همه جالبتر، او ميبايست از لابهلاي توضيحاتي كه مخترع در مورد اختراع خود ارائه داده بود، افكار اصلي و سير انديشهاي را كه منجر به تحقق آن اختراع شده بود، كشف و بيان نمايد. در اغلب موارد، اين كار، چندان ساده و آسان نبود و اينشتين با مطالعه در مورد اختراعات، با افكار جديد و جالبي مواجه ميشد. اينشتين به تكنولوژي علاقهمند بود و سروكار داشتن با طرحهاي مهندسي در اداره ثبت اختراعات، امكان تفكر در زمينههاي جالبي نظير تنوع بيپايان اصول نو، بكارگيري سيستماتيك انديشه، خلاقيت، تعديل انديشههاي كهنه، تغيير كاربرد نقشهها و طرحها از يك زمينه به زمينه ديگر و كاربرد جسورانه شيوههاي كهن در زمينه حل مسائل نو را به او ميداد (خود اينشتين نيز به طراحي دستگاهها علاقهمند بود و چندين اختراع نيز به ثبت رساند كه يكي از آنها امروزه "افزونگر پتانسيل اينشتين- هابيشت" ناميده ميشود). اينشتين در اولين ماههاي اقامت خود در برن، علاوه بر كار در اداره ثبت اختراعات، تدريس خصوصي فيزيك دانشگاهي نيز انجام ميداد. او بدين منظور، در روزنامهاي محلي چنين آگهي كرد كه: "آلبرت اينشتين، دكتراي فيزيك از پليتكنيك زوريخ، به ازاء ساعتي 3 فرانك، فيزيك تدريس ميكند." در ميان چند نفري كه به اين آگهي پاسخ دادند، يك دانشجوي رومانيايي علاقهمند به فيزيك به نام موريس سولووينه بود. اين دو مرد جوان تقريباً بلافاصله جلب يكديگر شدند و دوستي صميمانه و پايداري ميانشان برقرار شد. سولووينه در دانشگاه، فلسفه، ادبيات، زبان يوناني، رياضيات، فيزيك و زمينشناسي ميخواند و در كلاسهاي دانشكده پزشكي نيز حاضر ميشد. او از اين جهت به فيزيك علاقهمند بود كه ميخواست تصوير همه جانبهاي از طبيعت در ذهن داشته باشد. اولين گفتگوي آندو بلافاصله يگانگي فكري و دلبستگيشان را آشكار ساخت. طولي نكشيد كه درسهايشان به بحثهاي طولاني درباره موضوعات مورد علاقه دو طرف تبديل شد. به زودي، كونراد هابيشت كه براي ادامه تحصيلات در رشته رياضيات به برن آمده بود نيز به جمع آنها پيوست.
سه دوست، پس از فراغت از كار و تحصيل، دور هم جمع ميشدند و به گردشهاي طولاني يا به خانه يكديگر ميرفتند و به گفتگو و خواندن كتاب ميپرداختند. انها نوشتههاي فلسفي اسپينوزا و هيوم، كتابهاي تازه ماخ، آوناريوس و پيرسن، رساله قديمي آمپر درباره فلسفه علم، نوشتههاي هلمهولتس، مقاله مشهور ريمان در مورد هندسه، علم و فرضيه اثر پوآنكاره و بسياري از آثار ديگر را خواندند. همچنين آنتيگونه نوشته سوفوكلس، آندروماك اثر راسين، آوازهاي كريسمس اثر ديكنز، دنكيشوت اثر سروانتس و ساير شاهكارهاي ادبيات جهان را به اتفاق ميخواندند. البته اينشتين و دوستانش بسياري از اين كتابها را قبلاً خوانده بودند اما از بحث كردن درباره آنها لذت ميبردند. اغلب يك صفحه يا يك قطعه از اين آثار چنان بحثي ميان آنها دامن ميزد كه تا شب هنگام و يا حتي تا چند روز ادامه مييافت.
تا قبل از آمدن ميلِوا به برن، اين سه با هم غذا ميخوردند. شام معمول آنها عبارت بود از سوسيس، پنير، ميوه و چاي با عسل. جلسههاي درس اينشتين معدود بود و شاگردانش حقالتدريس اندكي ميپرداختند و اينشتين به شوخي ميگفت كه اگر در كوچه و خيابان ويولون ميزد بيشتر پول درميآورد. با وجود اين، همه آنها خوشحال بودند. سه مرد جوان انجمن برادري خود را "آكادمي اولمپ" ناميدند.
با ورود ميلِوا به برن، اينشتين زندگي يك مرد خانواده را در پيش گرفت. در 1904، پسر اول آنها به نام هانس آلبرت به دنيا آمد. اينشتين، 8 ساعت از روز را به كار در اداره ثبت اختراعات برن مشغول بود و مابقي زمان روز در اختيار خودش بود و ميتوانست به ايدههايي كه در سر داشت بيانديشد. همين زمانهاي فراغت بود كه نهايتاً يكي از بزرگترين دستاوردهاي تاريخ انديشه يعني "نظريه نسبيت" را براي بشريت به ارمغان آورد. در سال 1905، اينشتين كه اكنون 26 سال بيشتر نداشت، مجموعه مقالات "نسبيت خاص" را در نشريهاي تخصصي و آلماني زبان در زمينه فيزيك به نام آنالِن دِر فيزيك (1) منتشر كرد. همين مجموعه مقالات بود كه با ارائه تصويري جديد از بنياديترين مفاهيم فيزيك يعني "مكان" و "زمان" و با نسبي دانستن آنها، بنيادهاي فيزيك مطلقگراي نيوتني را فروريخت و ديدگاه انسان را نسبت به جهان تغيير داد. ضمناً در همین سال بود که اینشتین مدرک دکترای خود را نیز از دانشگاه زوریخ دریافت کرد.
تا پيش از زمان ارایه نظريه نسبيت، فيزيك با مسائل لاينحلي روبهرو شده بود. يكي از اين مسایل، تبيين نتيجه آزمايش مايكلسون و مورلي در مورد سرعت نور بود. اما نظريه نسبيت توانست به خوبي بخش مهمي از مسائل مزبور را حل كند و همين امر، در جلب توجه زودهنگام دانشمندان به نظريه اينشتين مؤثر بود. ماكس پلانك، فيزيكدان برجسته دانشگاه برلين، در مورد او گفت: "كپرنيك تازهاي متولد شده است." بدين ترتيب، با شناسايي، پذيرش و تكامل نظريه اينشتين، آوازه او در مراكز بزرگ علمي اروپا پيچيد تا آنكه سرانجام به كشوري كه در آن زندگي ميكرد يعني سوئيس نيز رسيد.
پينوشت:
1- Annalen der Physik
ما 31 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم