نظر خانواده این بود که وی به تحصیل فلسفه بپردازد، لکن شخصاً عقیده داشت که باید چیزی مفیدتر و عملی تر بیاموزد؛ لاجرم به پهنه طب روی آورد، در 1873 وارد دانشگاه وین گردید و در 1881 به اخذ درجه دکترا نایل شد.
دوران تحصیل وی در کمال سختی گذشت، زیرا خانواده اش فقیر بودند و وی تنها بر اثر مساعدتها و کمک های یک انجمن خیریه یهودی موفق شد تحصیلات خود را به پایان برساند. فروید از همان دوران مدرسه توجه خاصی به سلسله اعصاب مبذول می داشت و در این باب مطالعات دقیق و مبسوطی به عمل می آورد و می کوشید ارتباط سلول های عصبی را با یکدیگر مکشوف بدارد. راستی را که درایت و مهارت وی در این زمینه – یعنی پهنه ای که گولجی و رامون ای کاخال هم در آن فعالیت و بذل مساعی میکردند – کمتر از آن دو نبود.
از دیگر کارهای جالب و بدیع وی تحقیقاتی است که در باب کوکائین برای انجام بی حسی موضعی انجام داده است. لکن وی به زودی از این پهنه دست کشید و انجام کار مهمی را که خود به عنوان پیشقدم آغاز کرده بود بر عهده کولر و هالستد واگذاشت و اینان با آزمایشها و امعان نظرهای خود استعمال کوکائین را در پهنه طب معمول و رایج ساختند. فروید کوکائین را حتی برای تسکین مختصرترین دردها به کار می برد و در تمجید و ستایش ماده مزبور راه مبالغه می پیمود تا آنجا که او را از مشوقین و مروجین استعمال کوکائین در اروپا به شمار می آورند.
فروید در 1885 به پاریس سفر کرد و به همکاری با ژان مارتر شارکو(1825-1893) پرداخت. شارکو، یکی از پزشکان متخصص در امراض عصبی و بانی درمانگاه امراض روانی در بیمارستان سالپتریر پاریس بود و در باب بیماری هیستری تحقیق می کرد. همو بود که بیش از هر فرد دیگر کوشید تا مطالعه در بیماریهای روانی را به صورت رشته جداگانه ای در دانش پزشکی درآورد. شارکو که این بیماری را نتیجه اختلالات مغزی می دانست، تحقیقات مبسوط و دامنه داری در این پهنه به عمل آورد تا آنجا که بعد ها فروید صریحاً اظهار داشت که " شارکو، به سبب بینش عمیق خود در ماهیت بیماری هیستری، در مراحل اولیه تقریر این موضوع از نظر پسیکانالیز (روانکاوی) سهیم بوده است".
رفته رفته فروید هم به بیماری هیستری علاقه مند گردید و متعاقباً بر آن شد تا به جای اینکه بیماریهای روانی را معلول عوارض ناشی از جنبه فیزیولوژی سلولها و اعصاب بداند، آنها را بر مبانی روانی بنیان نهد و نتیجه اختلالات مغزی تلقی کند. در 1886 شخصاً با عنوان متخصص اعصاب به تأسیس درمانگاهی اقدام کرد.
قضا را در این هنگام یکی از همکارانش به درمان بیماری اشتغال داشت که به بیماری هیستری دچار بود و با استفاده از تکنیکهای هیپنوتیسم – که به وسیله مسمر در پهنه طب وارد شده و "برید " آن را به صورتی پیراسته ومنقح در آورده بود برای درمان بیمار تلاش می کرد. شخص بیمار، تحت تأثیر هیپنوتیسم، از خاطرات ملال انگیز و پر رنجی سخن به میان آورد که در حالت آگاهی عادی هرگز آنها را به خاطر نمی آورد. فروید در 1889 این روش درمان با هیپنوتیسم را پذیرفت و شروع به تنظیم نظرات خود در باب مغز کرد. وی معتقد بود که عوارض بیماری هیستری مبتنی بر مصائب روحی اولیه حیات، و مظهر نیروی دفع نشده عاطفی است. هنگامی که کششها و تمایلات انسان با رسوم و آداب معمول مغایرت دارد، آن کششها به قسمت نا خود آگاه ذهن رانده می شوند، اما از فعالیت باز نمی مانند، بلکه در رفتار آدمی به صورت اختلال اعصاب بروز می کنند. همین خاطرات و امیال ممکن است خلقیات و خصوصیات فردی را تحت تأثیر قرار دهند و اعمالی را موجب شوند که در حالت خود آگاه هیچ گاه فرد مرتکب آنها نخواهد شد.
در دهه آخر قرن نوزدهم فروید استفاده از هیپنوتیسم را برای مکشوف داشتن ذهن نا خود آگاه ترک گفته استفاده از تداعی آزاد را تکنیک کار خود قرار داد. تداعی آزاد از روشهای پسیکانالیز (روانکاوی) به شمار می رود. در این روش بیمار می کوشد تا افکار خود را، ولو به ظاهر نا مربوط و فاقد اهمیت هم باشد، به صدای بلند بازگو کند. بدین ترتیب موارد اشکال، ناکامیها و حوادث دردناک آشکار می شود و روانکاو می تواند با بصیرت کامل حرکات بدنی همراه آن را، که حاکی از تثبیت (جریانی ذهنی که از تنازع بین اصل لذت و اصل واقعیت حاصل میشود) ارادی امیال و اهواء است مطالعه کند. مزیت این روش بر هیپنوتیسم در این واقعیت بود که بیمار در تمام عمل نسبت به آنچه بوقوع می پیوست آگاه بود و لاجرم نیازی بدان نبود که بعداً شرح ماوقع را به اطلاعش برسانند.
فروید در اثر تحقیقات و امعان نظرهای خویش متوجه شد که ذهن نا خود آگاه همواره فعال و در کار است و در افعال و افکار آدمی تأثیر و نفوذ دارد. این ذهن نا خود آگاه مشحون از مواردی است که تثبیت شده و در برابر به خاطر آمدن مقاومت میکنند. از این رو وی می کوشید که صحنه های فراموش شده زندگانی، از روی خود آگاهی، به خاطر بیمار آیند؛ و در این راه از تداعی آزاد و تعبیر رؤیا استفاده می کرد. بدیهی است، پس از آنکه علت و انگیزه حقیقی رفتار نا متعادل بیمار شناخته می شد درمان آن با سهولت بیشتری مقدور بود. فروید این روش تشخیص و معالجه امراض روحی را پسیکانالیز یا روانکاوی نامید. بعضی ها این روش را بیان دیگری از انجیل یوحنا، در قالب الفاظ و اصطلاحات روانشناسی، می دانند. در آیه 32 از باب هشتم انجیل مزبور چنین آمده : " و حق را خواهید شناخت و حق شما را آزاد خواهد کرد.
o گروه موضوعی ← علوم انسانی
o نظریه های ارایه شده ← پایه گذار روانکاوی
o تاریخ (ارایه نظریه یا بازه زندگی) ←1856- 1939
ما 29 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم