نخستين كوشش زيمل برای تهيه رساله دكترا توفيقی به دست نياورد و يكی از استادانش اظهار نظر كرده بود كه: "اگر بيش از اين او را در اين جهت تشويق نكنيم خدمت بزرگي در حقش كرده ايم". ولي زيمل با وجود اين ناكامی ايستادگی كرد و در1881 دكترايش را در رشته فلسفه گرفت. او تا سال 1914 با سمت آموزشی در دانشگاه برلين باقی ماند گرچه از سال 1885 تا 1900 به عنوان سخنرانی كه دستمزدش را دانشجويان می پرداختند مقام نسبتا دون پايه ای دراين دانشگاه داشت . زيمل با وجود حاشيه نشينی در همين سمت نه چندان مهم به خوبی درخشيد زيرا سخنران برجسته ای بود و دانشجويان بسياری را به خود جلب كرده بود . سبك درس دادنش چندان مردم پسند بود كه بسياری از فرهيختگان جامعه برلين به سخنرانيهايش كه به يك رويداد عمومی تبديل شده بود كشانده شده بودند. در اين دوره زيمل به نگارش مقالات گوناگون ( بيگانه كلانشهر و حيات ذهنی ) و كتابهايی ( فلسفه پول ) دست يازيد . او در محافل دانشگاهی بلند آوازه شد و حتی در سطح بين المللی به ويژه در ايالات متحده كه آثارش در پيدايش جامعه شناسی در آنجا نقش مهمی داشت پيروانی پيدا كرد. سرانجام در 1900زيمل با كسب يك عنوان صرفا افتخاري در دانشگاه برلين رسما مورد شناسايي قرار گرفت ولي هنوز منزلت كامل دانشگاهی به دست نياورده بود. او براي كسب يك مقام رسمی دانشگاهی كوشش های بسياری كرد ولی با وجود پشتيبانی دانشورانی چون ماكس وبر دراين زمينه ناكام ماند. يكی از دلايل ناكامي زيمل اين بود كه او در آلمان سرشار از ضد يهوديگری سده نوزدهم يك يهودی بود . در گزارشی از زيمل كه براي وزير آموزش و پرورش آلمان نوشته شده بود زيمبل به عنوان( يك اسرائيلی كه از جهت قيافه ظاهری، رفتار و شيوه انديشيدن،سراپا يهودي است) توصيف شده بود. دليل ديگر نوع كاری بود كه انجام می داد .بسياری از مقالات زيمل در روزنامه ها و مجلات چاپ مي شد اين مقالات بيشتر برای مخاطبانی گسترده تر از جامعه شناسان صرفا دانشگاهی نوشته می شد. وانگهی ، از آنجا كه او سمت دانشگاهی ثابتی نداشت ،ناچار بود كه از طريق سخنرانيهای عمومی زندگيش را تامين كند. مخاطبان زيمل چه برای نوشته هايش و چه برای سخنرانيهايش بيشتر عامه روشنفكران بودند تا جامعه شناسان حرفه ای و همين موجب شده بود كه همگنان دانشگاهيش داوري های ريشخند آميزی درباره اش بكنند. برای مثال يكي از معاصرانش او را به باد انتقاد گرفته بود زيرا (نفوذ او بيشترمتوجه جو عمومی وسطوح بالاتر روزنامه نگاری بود) .
سرانجام در سال 1914 زيمل در يك دانشگاه كوچك (استراسبورگ ) مقام دانشگاهی ثابتی به دست آورد اما در آنجا نيز بار ديگر احساس رانده شدن كرد. او از يك سوی از ترك مخاطبانش در ميان روشنفكران برلين افسوس می خورد. به همين دليل همسر زيمل به همسر ماكس وبر چنين نوشت (گيورك سالن سخنرانيش را با حالت بسيار بدی ترك كرد ... دانشجويانش بسيار با محبت ودوستدارش بودند... اين عزيمتی در اوج شكوفايی زندگيش بود. از سو ی ديگر زيمل خودش را جزيی از زندگی دانشگاه جديدش به شمار نمی آورد. به همين خاطر خودش به خانم وبر نوشت : چيزجالبی دراينجا وجود ندارد كه آن را برايتان بنويسيم. ما در اينجا زندگي منزوی دربسته بي تفاوت و متروكی داريم. فعاليت دانشگاهی صفر... مردم... بيگانه و باطنا دشمنخوی .
جنگ جهانی نخست ، چندی پس از انتصاب زيمل در استراسبورگ آغاز شد. سالنهای سخنرانی به بيمارستانهای نظامی تبديل شد و دانشجويان به جبهه رفته بودند. بدينسان زيمل تا سال مرگش در 1918 درمحيط دانشگاهی آلمان همچنان چهره ای حاشيه ای باقی ماند. او هرگز ازيك كارنامه دانشگاهی معمول برخوردار نشد با اين همه پيروان دانشگاهی بسياری در زندگی به دست آورده بود و آوازه اش به عنوان يك دانشور با گذشت ساليان بلندتر شد.
o گروه موضوعی ← علوم انسانی
o نظریه های ارایه شده ← جامعه شناسی جدلی- کارکردی
o تاریخ (ارایه نظریه یا بازه زندگی) ←1858- 1918
ما 58 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم