سید حسین نصر متولد 19 فروردین سال 1312 در تهران است. جد پدري اش نصر الاطباء بوده که نام فاميل نصر از او گرفته شده است. پدرش ولي الله متولد کاشان بوده، طبيب و اديب بوده و به نوشته او "از پايان دوره قاجار تا دوره پهلوي در رأس نظام آموزشي" قرار داشته است (او چندین سال وزير آموزش و پرورش بوده است.) ولي الله همچنين نمايندگي تهران را در دوره نخست مجلس شوراي ملي به عهده داشته است. دکتر نصر شرح مي دهد که از طرف مادر هم از نوادگان شيخ فضل الله نوري است. پدرش در حالي که پنجاه سال داشته با مادر او ازدواج کرده و نصر اولين فرزند آنهاست.
برگرفته از کتاب "در غربت غربی" : زندگینامه ی خودنوشت سید حسین نصر
او از سال هشتم دبيرستان براي ادامه تحصيل ايران را به مقصد امريکا ترک مي کند و در دسامبر سال 1945 به نيوريوک مي رسد. جايي که عمويش تقي نصر هم که بعدها وزير دارايي شد در آنجا می زیست و کارهاي تجاري اين خانواده را سروسامان مي داد.
وي حدود ۵ سال را در مدرسه پدي سپري کرد، و طي همین فاصله پدرش در ايران درگذشت. در اين مدت او به زندگي امريکايي خو گرفته به زبان انگليسي مسلط شده و با مسيحيت هم آشنا گرديد. وي در سال 1950 وارد دانشگاه MIT ( مؤسسه تکنولوژي ما ساچوست) شد.
نصر در اين زمان فيزيک مي خواند اما در سال دوم گرفتار نوعي بحران فکری و روحي شده و تحت تأثیر کسانی چون فیلسوف نامدار فریتهوف شوان تمايل او به علوم انساني تشديد شد. از همان جا به مطالعات فلسفي روي آورده و تحت تأثير استاداني که در آن جا بودند و از جمله ژيلسون به دنياي فلسفه وارد شد. مهم ترين مسأله ای که بعدها هم همچنان ذهن نصر را به خود مشغول کرد بحث ارتباط علم و فلسفه و دين بود.
نصر دوره فوق ليسانس را در هارواد در رشته زمين شناسي و ژئوفيزيک گذراند، اما همچنان به مبحث تاريخ علم و فلسفه علاقمند بوده، هر آنچه را که براي تعميق آن لازم مي ديد دنبال می کرد. اين گرايش، او را به پیگیری تاريخ علم کشاند و پايان نامه اش را تحت عنوان نظر متفکران اسلامي در باره طبيعت گذراند. کتابي که بعدها هم به فارسي ترجمه و چاپ شد و جايزه سلطنتي گرفت. يکي از مشاوران اصلي وي در اين رساله ولفسون بود که در عربي و عبری و يوناني و لاتين يد طولايي داشت و جريان فلسفه اسلامي را جريانی اصيل مي دانست (ص 46).
سه شخصيت مؤثر در انديشه وي در اين دوره ولفسن، برنارد کوهن و گيب، اسلام شناس معروف بودند. دکتر نصر، زماني که هنري کيسنجر که در دانشگاه هاروارد استاد بود، و طي دو تابستان، برنامه هايي براي برخي از متفکران علوم سياسي و سياستمداران داشت، به عنوان دستيار وي مشغول فعاليت فکري سياسي شد وبه گفته خودش ارتباط نزديکي با او داشت. بعدها هم طی سفرهای کیسینجر به ایران يکبار با او ملاقات کرد.
در يکي از برنامه هاي تابستاني که استادان و فعالان سياسي از نقاط مختلف دعوت مي شدند جلال آل احمد هم شرکت کرد و اولين بار انديشه "غرب زدگي" را در آنجا طرح کرد (ص 51). نصر تأکيد مي کند که اين کتاب بعدها تأثير زيادي روي انقلابيون ايران در دهه هفتاد داشت و او هم با جلال در باره آن گفتگو کرد.
وي دو تابستان سالهاي 1957 و 1958 را در مراکش گذرانده، اين اقامت روي حيات عقلاني و معنوي او به شدت تأثير گذاشته است.
در اين زمان نصر يکپارچه به انديشه هاي فلسفي که بعدها رشته ی اصلی فعالیت فکری وی شد مي پردازد، گرچه در حاشيه آن بحث محيط زيست هم براي او اهميت پيدا مي کند و ناخواسته يکي از نخستين کساني مي شود که مبحث محيط زيست را در دنياي جديد طرح مي کنند.
رساله دکتري او در هاروارد هم همچنان به بحث درباره ی نظريه هاي جهانشناسانه اسلامي می پردازد. نصر مي کوشيد تا مباني فلسفي نظريات جهانشناسانه اي را که در دنياي اسلام و ميان فيلسوفان مسلمان مطرح بود تشریح کند. وي پس از آن که در سال 1956 در رشته ژئوفيزيک و زمين شناسي فارغ التحصيل شد، در مدرسه اي که جرج سارتون آن را به راه انداخته بود به تحصيل در تاريخ علم پرداخت،.
در تابستان سال 1958 او دکتري خود را در رشته ی تاریخ علم با گرایش علوم اسلامی گرفته و مصمم مي شود تا به ايران باز گردد. وي در همين زمان (1337 ش ) با سوسن دانشوري ازدواج می کند.
دکتر نصر پس از بازگشت به ایران، به استخدام دانشگاه تهران در مي آيد واستاد تاريخ علم و فلسفه شده يکسره از سال 37 تا 57 ش به تدريس در همين حوزه ادامه مي دهد. به تدريج تدريس برخي از دروس ديگر هم به او واگذار مي شود. وي طي اين دوره چندین سال هم رياست دانشکده ادبيات را بر عهده داشت.
در آن زمان در دانشگاه تهران درس فلسفه اسلامي به صورتی محدود وجود داشت، نصر مي گويد که او اين رشته را توسعه داده و واحدهاي جديدي بر آن افزوده است. به تدريج منوچهر بزرگمهر و داريوش شايگان هم به جمع اين استادان افزوده مي شود. دکتر نصر به نامِ برخی از بهترین شاگردانش در این دوره چنین اشاره می کند : رضا داوري، غلامرضا اعواني، غلامعلي حداد عادل، نصر الله پورجوادي، محسن جهانگيري، و مظفر بختيار. (ص 66).
نصر علاوه بر فعالیت در دانشگاه به عضويت بسياري از انجمن هاي علمي درآمد و سخنرانی های متعددی داشت. وي مي گويد که من در ترويج آنچه امروزه گفتگوي تمدن ها ناميده مي شود، با فيلسوف فرانسوي روژه گارودي همکاري داشتم.
دکتر نصر در اين سالها بيش از پيش به فلسفه اسلامي توجه مي کند. خودش در اين نوشته بارها از آقاي مطهري و آشتياني ياد کرده و همين جا مي نويسد: من بحث هاي فلسفي طولاني اي با بسياري از فيلسوفان سنتي از جمله مرتضي مطهري و سيد جلال الدين آشتياني داشتم.
وي مي گويد که با شريعتي هم بحث هايي داشته و در باره او مي گويد: شريعتي در آن زمان مي کوشيد تا صورتي از اسلام انقلابي و متجدد را به ايرانيان معرفي کند و بسيار متأثر از انديشه هاي جامعه شناسان و فيلسوفان چپ فرانسه بود. ما اغلب در حسينيه ارشاد که يک مرکز جديد مذهبي در تهران بود همديگر را مي ديديم. اما من و مطهري وقتي ماهيت سياسي فعاليت هاي اين مرکز را دريافتيم و غلبه بعضي از سخنراني هاي شريعتي را ديديم که با عقلانيت سنتي در تعارض بودند،... از آنجا استعفا داديم (ص 67).
کتاب نظر متفکران اسلامي در باره طبيعت به فارسي چاپ شد و جايزه سلطنتي گرفت. کتاب معارف اسلامي در جهان معاصر هم چاپ شد و نشان داد که نصر جانبدار افکار سنتي و نگاهي سنتی به دنياي جديد است و مي کوشد تا علم سنتي شرقي را که در آينه اسلام مي ديد احيا کند.
در سال 1351 دانشگاه آريامهر که بعدها نام دانشگاه صنعتي شريف به آن داده شد تأسيس گرديد و شاه رياست آن را به دکتر نصر سپرد. شاه از او خواست تا آن را به صورت مؤسسه تکنولوژي ماساچوست درآورد. دکتر نصر به رغم آن که اين دانشگاه صنعتي بود تلاش کرد تا جاي پاي علوم انساني را هم در آن باز کند و چنين هم کرد.
اقدام مهم ديگر او اين بود که در سال 1352 مؤسسه ديگري را با نام انجمن فلسفه ايراني که مشهور به انجمن فلسفه شاهنشاهي بود تأسيس کرد که بسیاری از پژوهشگران از جمله هانری کربن و توشیهیکو ایزوتسو در آنجا گرد آمدند.
دکتر نصر توضيح مي دهد که آشنايي وي با فلسفه اسلامي به صورت جدي از زماني است که به ايران آمده و محمد کاظم عصار در همان سال ورود يعني 1337 ش براي وي و جمعي ديگر متون فلسفي اسلامي را تدريس مي کرده است.
در همين جلسات درس است که او نام علامه محمد حسين طباطبائي را مي شنود و سپس با او ملاقات مي کند و ارتباط کاری و فکری آن دو با هم آغاز می شود. آشنايي کربن با علامه طباطبائي هم از طريق نصر بود.
نصر اين زمان به کارهاي شيعه شناسي هم علاقه داشت وعلامه را تشويق مي کرد تا کتابي که بعدها به نام شيعه در اسلام ناميده شد تأليف کند. اين کتاب را نصر به انگليسي برگرداند که تاکنون يکي از مهم ترين کتابهاي در نوع خود در ادبيات انگليسي است.
نصر در روزهاي بحراني و به عباراتي پاياني دوران پهلوی از طرف فرح به عنوان نماينده ايران در افتتاح نمايشگاه هنر ايراني به توکيو رفت.او که ابتدا به دلیلِ انجامِ کارهایِ مربوط به مدرسه ی دخترش به لندن رفته بود، با شنيدن خبر تأخير نمايشگاه از يک طرف و آشفتگي اوضاع ايران از طرف ديگر همان جا ماند. اين همان رفتني بود که جان وي را از خطراتي که او را تهديد مي کرد نجات داد. در این زمان او 45 ساله بود.
نصر مي نويسد: به خاطر موقعيتي که به عنوان رئيس دفتر فرح داشتم خانه ام غارت شد و کتابخانه و يادداشتهاي تحقيقاتي ام مصادره شدند و از بين رفتند يا دست کم به همراه تمامي اموالم منتقل شدند (ص 136).
او در این باره توضیح می دهد :
تمامي مقام هايي که من پذيرفتم نظير رياست دانشکده (ادبيات دانشگاه تهران) و دانشگاه، رياست انجمن شاهنشاهي فلسفه و رايزني فرهنگي، همگي ماهيتي فرهنگي و تعليمي داشتند. البته در کشورهايي نظير ايران هر يک از اين مقام ها، جنبه سياسي دارند اما من بدون پذيرش چنين مقام هايي که در واقع هيچ گاه مانع تدريس يا تحقيق و نوشته هاي فلسفي ام نشدند، نمي توانستم در ايران بمانم و در آن چه به انجام رساندم، موفق شوم (ص 134).
پس از چندین سال تدریس در دانشگاههای مختلف در آمریکا، سرانجام به وی پیشنهاد کرسی دائم استادی در دانشگاه جورج واشینگتن داده شد و او هم پذیرفت و تا به امروز به فعالیت در آن دانشگاه ادامه میدهد.
نصر از اين که بعد از انقلاب نتوانسته به ايران بيايد ياد کرده اما مي افزايد که به تدريج مقالاتي از او در فارسي انتشار يافته و آثارش به اين زبان ترجمه و منتشر مي شود. وي تأکيد مي کند: شايد هيچ کشور اسلامي ديگري وجود ندارد که به اندازه ايران به فلسفه اسلامي و غربي علاقمند باشد. او مي گويد گرچه به صورت فيزيکي در ايران نيست اما در مجموعه در بسياري از فعاليت هاي علمي شرکت داشته است (ص 153)
نصر هيچگاه در مباحث فلسفي در حد يک تئوريسين دور از واقع باقي نمانده و همواره تلاش کرده است تا نظريات خود را در عرصه عمل، به صورت تجربي ارائه دهد.
کتاب بسيار عالي او با عنوان «جوان مسلمان و دنياي متجدد» اثري بود که وي براي دانشجويان مسلمان ساکن در غرب نوشت تا با زباني ساده آنان را با انديشه فلسفي غرب و تفاوتش با اسلام آشنا سازد.
نصر در آخرين عبارات کتاب غربت غربی مي گويد که مهم ترين دغدغه او همچنان جستجوي معرفت است و همچنان ورد زبانش همان دعاي سنتي که رب زدني علما.
oگروه موضوعی ←علوم انسانی
oتاریخ (ارایه نظریه یا بازه زندگی) ←متولد 1312خورشیدی (1933 میلادی)
ما 19 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم